زمستان…برف …نوید دوباره­ ی زندگی…..

دوباره آغاز می کنم زندگی را....با کنار زدن پرده....با تماشای زمین پوشیده از برف، از پشت قاب پنجره....با نوشیدن فنجانی قهوه داغ..... با گرمای آتش هیزم­ های داخل اجاق....و دلی گرم.... آری..زمستان آغاز شده است و آمدنش را با ریزش شاباش سپید بر سر زمینیان نوید می­بخشد.... زمستان...!این سپید جامه­...