پزشکان قدیمی خوی

با اینکه پزشکان دلسوز و متعهد در تاریخ این شهر کم نبوده‌اند، اما رفتار برخی پزشکان شهرمان خدشه بر این تصویر زیبا و خاطره‌انگیز وارد می‌سازد.

این عکس از عکس های آلبوم پدر عزیز من (زنده یاد دکتر آیت الهی) است که در روز پزشک سال ۱۳۹۷در گروه نظام پزشکی خوی به همراه چند عکس دیگر به اشتراک گذاشته بودومربوط به سال ۱۳۵۳-۱۳۵۴در بیمارستان خوی می باشد.روح همه بزرگواران که تمام عمرو جوانی خود را در شهر زادگاهشان (خوی)در خدمت به همشهریانش گذراندند شادوقرین رحمت الهی و خداوند بزرگ یارو یاور همه پزشکان و کادر درمانی شهرمان باشد.

اگرچه در حال حاضر و بنابر مشاهدات میدانی و گزارشات مردمی، اوضاع سیستم پزشکی شهر و مملکت بسیار نابسامان است، با این همه شهرمان در طی قرن معاصر، پزشکان و اطبای متعهد کم به خود ندیده است یکی از این پزشکان متبحر و متعهد بی‌شک دکتر بهمن اساسی بود. قطعا بسیاری از همشهریانی که سنی بالای سی- چهل سال دارند، خاطره‌ای از مراجعه به مطب ایشان در دالانی در “محله خییاوانی” و درمان به دست آلام‌ بخششان دارند. در زیر خاطره‌ای را که آقای اصغر علی‌نژاد درباره ایشان فرستاده را می‌خوانید: . “روز بیست بهمن سال پنجاه‌ و هفت روز جمعه بعد از ظهر بود. من و چند نفر از شهرمان که گلوله خورده بودیم در بیمارستان بستری بودیم. حواله ساعت هشت شب چند نفر که از یکی از دهات اطراف آمده بودند می‌گفتند آمده‌اند ماها را با خودشان ببرند تا بکشند. روحش شاد دکتر اساسی دم در ایستاد و گفت مگر از روی جسد من رد بشوید و اینها را ببرید. اگر او نمی‌ایستاد شاید ما الان امروز نبودیم. عکس: (از چپ) دکتر مجید آیت‌اللهی، دکتر مسعود سیدکباری، دکتر بهمن اساسی، دکتر مجید ظروفچی، دکتر حسن (دکتر بیهوشی اهل هندوستان). تاریخ ثبت عکس: ۱۳۵۴ شمسی توضیح: دکتر بهمن اساسی اواسط دهه هفتاد فوت کردند و در قبرستان کنار مزار شهدا به خاک سپرده شدند. از آنجا که پسرشان دوست همکلاسی ما بود، ما هم در مراسم خاک‌سپاری حضور داشتیم و شاهد قدرشناسی بسیاری از مردم خوی نسبت به آن مرحوم بودیم. کاش بیمارستان‌ها و درمانگاه های سطح شهر به جای نام گذاری با اسم‌های تکراری که در همه کشور مرسوم هستند، با نام این عزیزان دلسوز مزیّن شود.

مرحوم دکتر حسین قربانی

یکی از پزشکان حاذق، دلسوز و مردمدار خوی در سالیان نه چندان دور بودند پزشکی که التیام بخش دردهای سه نسل از مردم خوی بود. مردمی که به وقت بیماری حتی شب ها نیز به درب خانه قدیمی ایشان در کوچه امیر مراجعه می کردند و دکتر بی آنکه روی ترش کند نیمه شب آنها را معاینه می کرد و برایشان نسخه می نوشت. و مطب ایشان در خیابان محله همیشه پر از بیمارانی بود که بسیاریشان را به خاطر مراجعات متعدد در طول سالیان به خوبی می شناخت دکتر قربانی فرزند حاج عباس قربانی از اصناف خوشنام خوی در سال هزار و سیصد و پنج در خوی به دنیا آمد، تحصیلات پزشکی را در آلمان گذراند و عمر هشتاد و دو ساله اش را وقف درمان مردم خوی کرد روحش شاد، یادش جاودان. آلاه غنی غنی رحمت ائله سین، مکانی جنّت اولسون

 دکتر جهانگیر قربانی

دکتر قربانی در سال ۱۳۶۹ بعد از دریافت دیپلم با شرکت در آزمون سراسری در رشته پزشکی دانشگاه علوم پزشکی تهران پذیرفته شد.در تمام طول دوران ۷ ساله تحصیل پزشکی عمومی ،جزو دانشجویان ممتاز بوده و در سال ۱۳۷۷ با کسب رتبه اول دانشگاه علوم پزشکی تهران فارغ التحصیل شده و بعنوان نفر اول ،بصورت مستقیم در آزمون دستیاری شرکت نموده و در همان سال وارد رشته تخصصی گوش ،حلق و بینی دانشگاه علوم پزشکی تهران گردید. ‎دوره چهارساله دستیاری را با موفقیت در بیمارستان های امیراعلم وامام خمینی تهران سپری نمود.بعد از پایان طرح، وارد دوره فوق تخصصی فلوشیپ رینولوژی (جراحی بینی و سینوس) که از زیرشاخه هاى جدید گوش ،حلق و بینى می باشد،گردید.فارغ التحصیلان این رشته انواع جراحی های ترمیمی،بازسازی و زیبایی بینی، جراحی های میکروسکوپی و اندوسکوپی بینی و سینوس و قاعده جمجمه را بصورت فراتخصصی انجام می دهند. ‎فعالیت های علمی دکتر قربانی شامل تعداد زیادی سخنرانی در کنگره های بین المللی وباز آموزی های داخلی ونیز مقالات علمی متعدد می باشد که در مجلات فارسی و انگلیسی به چاپ رسیده یا در زیر چاپ است. ایشان عضو هییت علمی دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی بوده و در تربیت کادر تخصصی و فوق تخصصی در رشته گوش وحلق وبینی فعالیت دارند .

مرحوم دکتر سید مجید آیت الهی

مرحوم دکتر سیدمجید آیت الهی را تقریباً تمام خویی های بالای سی چهل سال می شناسند و حداقل یکی دو بار برای معالجه به مطب وی مراجعه کرده اند.

ایشان علاوه بر اینکه پزشک و جراح حاذقی بودند دارای کمالات انسانی و اخلاقی هم بودند و در دستگیری از مستمندان و انجام کارهای خیر پیشقدم. اگر خاطره ای از ایشان دارید می توانید در قسمت نظرات ذکر کنید. عکس: مجله خوی نگار

داروخانه حاج میرزا قاسم

یکی از قدیمی ترین داروخانه های خوی تاریخ تاسیس: احتمالا ۱۳۱۱ شمسی موسس: حاج میرزا قاسم علیزادگان مکان: خَرَزی بازار (بازار خرازان).

دکتر امینی خویی

خاطره‌ای از دکتر امینی خویی در ادامه مطلب دیروز درباره جنگ جهانی دوم و ترکی حرف زدن:

دکتر علیقلی امینی فرزند میرزا محمودخان امین دیوان، در هزارو دویست و نودوشش در خوی متولد و در هزار و سیصد و هشتادو چهار در تهران درگذشت او در آلمان به تحصیل پزشکی پرداخته و در دو زمینه بیماری های کودکان و بیماری های زنان تخصص داشت و هجده سال مقیم آلمان بود . به نقل از دکتر باوندی، دکتر امینی روایت می کند: به هنگام اشغال برلین از سوی روس ها، من در بیمارستان شاریته برلین کار می‌کردم. روزی چند نظامی مست روسی وارد بیمارستان شده و خواستند تا چند پرستار برای انجام کارهای نظافت با آنان بیایند. پرستاران به ما سه پزشک بیمارستان پناه آوردند. ما مانع ورود سربازان به بخش شدیم و این باعث عصبانیت آنها شد، ما را به بیرون ساختمان برده و به صف کردند. وقتی مرگ خود را قطعی دیدم، شروع کردم با صدای بلند به شهادت گفتن. یکی از سربازان مانع شلیک شد و نزدیکم آمد و از من پرسید چه گفتی و به چه زبانی؟ گمان کردم فکر کرده به آنها ناسزا گفته‌ام و می‌خواهد قبل از مرگ مرا شکنجه کند، پس واقعیت را به او گفتم: من ایرانی و مسلمانم و آلمانی نیستم و بر اساس آموزه‌های دینی باید قبل از مرگ به عربی این جملات را بگویم. با شنیدن این جملات قیافه آن نظامی عوض شد و پرسید از کجای ایران؟ گفتم: از آذربایجان و شهر خوی. آن نظامی هم اهل آذربایجان آن سوی آراز بود و شروع کرد به ترکی با من حرف زدن و اشاره کرد کنار بایستم. متاسفانه آن دو همکارم را تیرباران کردند . عکس: استاد سعیدی، مرحوم امینی، مرحوم ریاحی، دکتر باوندی . منبع: خوی نگار، شماره چهل و دو، فروردین نود و سه

مرحوم دکتر محمد ارضرومچی

یکی از پزشکان خوشنام و متعهد خوی که دو سال قبل درگذشت مرحوم دکتر محمد ارضرومچی بود. در شهر و جامعه‌ای که اکثر پزشکان متخصص، شهرهای کوچک را سکوی پرتابی برای طبابت در شهرهای بزرگ می‌بینند، او سال ها در مطب خود در کوچه نظمیه (شهربانی) التیام‌بخش آلام و دردهای همشهریانش بود. روحش شاد و یادش گرامی

دواخانه شمس

نسخه پزشکی از خوی مربوط به “دواخانه شمس” و مربوط به سال هزاروسیصدوشانزده شمسی و به نام آقای حسن خان است

دکتر قاسمی

دکتر قاسمی، مهربان ترین پزشک اطفال جهان که هر خویی دهه شصتی و هفتادی ایشان را با شکلات های خوشمزه تو مطبشون به خاطر میارند.

 

مرحوم دکتر حسینعلی هاشم زاده

مرحوم دکتر حسنعلى هاشم‌زاده از پزشکان قدیمی و دلسوز خویی . متولد ١٣٠٣ و متوفى ١٣٨٩، خوى فارغ‌التحصیل دانشگاه تبریز ایشان را به عنوان پدر اورژانس خوى می‌شناسند، چون در زمانهایى که اورژانس خوى بسیار فعال نبود ایشان هر ساعت از نصف شب بیماران را در منزل ویزیت می‌کردند با این عقیده که هیچ بیمارى نباید از در منزل من با حال بد صبح، شب یا نصف شب برود و گواه این امر خود مردم عزیز شهر خوى هستند که همیشه خاطره‌ای خوب از خوشرویى ایشان موقع ویزیت بیماران در هر ساعت از شبانه روز را ذکر مى کنند. دکتر هاشم‌زاده به تنها پسر خود که جراح است وصیت کرد که مبادا خوى را جهت خدمت ترک کنى چون مردمانى بس نیکو و مهربان دارد و باید هر چه از دستت بر می‌آید خالصانه براى آنها انجام دهى چه از نظر طبابت چه از نظر خیر و خوبی. روحشان شاد و یادشان گرامى.

دکتر محمد رضا هاشم زاده

همچنین فرزند خلف و بزرگوار مرحوم دکتر حسینعلی هاشم زاده جناب آقای دکتر محمد رضا هاشم زاده در شهرستان پدریشان خوی مشغول طبابت به عنوان جراح عمومی هستند.

مرحوم دکتر مرتضی شمس

مرحوم دکتر مرتضی شمس (متولد هزار و سیصد و هفت شمسی، متوفی هزارو سیصد و نود و یک) از پزشکان شناخته شده خویی که سالها درمانگر آلام مردم خوی بود. پدر و پدربزرگ او نیز از حکیمان و اطبا خوی بودند. دکتر شمس علاوه بر طبابت، قریحه شعری نیز داشت و برخی مجموعه های شعری او چاپ شده است. فرزند ایشان دکتر حبیب شمس نیز در خوی به طبابت مشغول هستند . عکس پیوست را دکتر مرتضی شمس به هنگام تحصیل پزشکی در دانشگاه تبریز برای برای پدر خود مرحوم دکتر میرزاحبیب شمس (متوفی هزاروسیصدوسی و یک) فرستاده است. یادگار روزهای پر سرور زندگانی… عکس ایام پر از شادی دوران جوانی … چند روزی بعد در خاک سیه مسکن گزینم… لیک تصویرم شود از من نشان جاودانی… عکس ناقابل خود را که نشانی از ایام تحصیلم در تبریز است به قبله گاهی حریم/محترم حضرت آقای دکتر شمس تقدیم می نمایم تا هنگام دیدار آن یادی از پسر غریب خود بنماید مرتضی شمس بیست و یکم بهمن ماه سال هزاروسیصدو بیست وهشت.  بر گرفته از صفحه فیس بوک تاریخ و فرهنگ خوی .

یادی از شاعر خوشنام شهرمان مرحوم دکتر مرتضی شمس؛ و نویسنده و روزنامه‌نگار دوست‌داشتنی شهرمان مرحوم یحیی رحیمی. قبلا هم گفته‌ام مجله خوی‌نگار نعمتی بود برای حافظه تاریخی شهرمان، حیف که لیاقت حفظ و نگهداری‌اش را نداشتیم و بعد از پنج سال فعالیت، زیر بار مشکلات مادی تاب نیاورد و خود به تاریخ پیوست. عرض سلام و احترام خدمت دوست عزیز جناب ابراهیم اصلانی، سردبیر کوشای مجله و نیز مجمع خویی‌های مقیم تهران که یادگار نیکویی از خود به جای گذاشتند.

دکتر حبیب شمس

همچنین فرزند خلف ایشان جناب آقای دکتر حبیب شمس در شهرستان خوی فعالیت طبابت انجام می دهند و موجب افتخار همه همشهریان هستند.

دکتر حبیب شمس متخصص بیماری های داخلی و طب سوزنی هستند دکتر شمس عضو آکادمی علوم نیویورک، عضو سابق هیئت علمی دانشگاه، عضو هیئت بورد بین امللی طب سوزنی ، عضو انجمن درون بین (اندوسکوپی دستگاه گوارش) هستند.

اولین مامای تحصیل‌کرده خوی

پوراندخت سلیمانی (متولد هزاروسیصدوپنج) اولین مامای تحصیل‌کرده خوی که اهل تهران بود و سال بیست و نه به توصیه نورالدین امامی (نماینده وقت خوی در مجلس) به خوی آمد تا شش ماه بماند، ولی با دکتر سیدباقر وکیلی تهامی (اهل تبریز، متوفی هفتادوهشت) ازدواج کرد و سیزده سال ماندگار شد. گفت‌وگوی مفصلی با او در خوی‌نگار شمار بیست چاپ شده است. اینجا به ذکر سه خاطره از همان مطلب اکتفا می‌شود. . هیچ‌وقت نگفت نرو! در یکی از شب‌های زمستان، مستخدم منزل گفت جناب سروانی آمده تا شما را نزد مریض ببرد. چند ماهی بیشتر از ازدواجم نگذشته بود و خجالت می‌کشیدم با یک غریبه راهی منزلش شوم. گفتم بگو مریض است و نمی‌تواند بیاید. همسرم بلند شد و گفت چرا نمی‌روی؟ به مستخدم گفت همین‌جا بمان. لباس پوشید و گفت پاشو. گفتم نمی‌خواهم باعث ناراحتی شما شوم. دکتر گفت یا تابلوی مطب‌ات را بردار یا بیا برویم. به اتفاق مستخدم که فانوسی به دستش گرفته بود، راه افتادیم. وقتی وارد اتاق شدیم، دیدیم زنش در حال درد کشیدن است. اتاق هم کاملا به‌هم‌ریخته بود. سروان گفت امروز مرا به اینجا منتقل کرده‌اند. تازه اسباب‌کشی کرده‌ام و زنم به خاطر اسباب‌کشی دچار درد زایمان شده‌است. هیچ وسیله‌ای برای زایمان نبود. دکتر پریموس را روشن کرد و سروان قابلمه‌ای آب روی آن گذاشت تا گرم شود. با کمک دکتر وکیلی و صاحب‌خانه، وسایل زایمان از داخل چمدان‌ها بیرون کشیده شد. به هر سختی که بود، خانم وضع‌حمل کرد. من و همسرم نوزاد را داخل حوله‌ای پیچیدیم، لباس‌هایش را پوشاندیم، قنداق کردیم، منقل را راه انداختیم و… بالاخره دیدیم سپیده دمید. از همسرم خجالت ‌کشیدم. گفتم ببخشید که کارم چنین شرایطی دارد و شما را هم به زحمت انداختم. گفت: “من می‌دانستم با یک ماما ازدواج می‌کنم، حرفش را هم نزن. تو الان احساس خوشی نمی‌کنی؟ من که خیلی خوشحالم.” ما همیشه با هم بودیم و هیچ‌وقت نگفت نرو. چهل‌ و هفت سال به خوبی و خوشی با هم زندگی کردیم. عکس اول: هزاروسیصدوسی، بیمارستان شیر و خورشید سرخ خوی، در حال عمل جراحی، از عکس اول تا سوم: پوراندخت سلیمانی ، عکس دوم دکتر وکیلی، عدیله خانم (مامای محلی)، عکس سوم: دکتر وکیلی.

 

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دیدگاه شما