سیمای خوی(بخش چهارم: جغرافیاى تاریخى)

۱- ورود اسلام به خوى

    پیرامون ورود اسلام به خوى و فتح آن توسط مسلمین، اطلاعات مختصرى در دست مى‏ باشد. بلاذرى در « «فتوح البلدان» چنین مى ‏نگارد: « در سال بیست هجرى عتبه بن فرقد سُلَّمى، سردار سپاه موصل گردید و پس از تصرّف بقیه نقاط موصل و دیار اکرادنشین به حدود ارومى و حور و خوى و سلماس رسید و بلاد مزبور را نیز متصرف شد و بعضى ‏ها گفته ‏اند که عتبه در سالهائى که والى آذربایجان بود، این شهرها را فتح کرد».

  •   آقاسى، مهدى، تاریخ خوى، ص ۹ به نقل از فتوح البلدان، ص ۳۲۷.

 ۲- خوى در صدر اسلام

    در زمان خلفاى راشدین خوى جزء ایالت آذربایجان بود و واقعه مهم قابل ذکرى در آنجا روى نداده است. مقارن با قتل عثمان، اشعث بن قیس کندى والى آذربایجان بود، امیرالمومنین(ع) بعد از رسیدن به مقام خلافت او را از آذربایجان براى شرکت در جنگ صفین فراخواند و اشعث دیگر به آذربایجان برنگشت.

  •  همان ماخذ به نقل از ترجمه تاریخ اعثم کوفى، ص ۱۹۰.

    از وقایع عمده قرن دوم هجرى در دوران خلافت امویان، هجوم خزرها به آذربایجان است که در حدود سال ۱۱۲ هجرى در زمان خلافت هشام اتفاق افتاد. این قوم در ماوراى قفقاز و دریاى خزر سکونت داشتند و پس از چند بار زد و خورد و جنگ و گریز با لشکریان اسلامى، عاقبت جراح بن عبدالله حکمى یکى از سرداران اسلامى را در حوالى اردبیل شکست دادند و خود او را شهید کردند. بعد از این فتح، قوم خزر به آذربایجان روى آوردند و به تاراج و کشت و کشتار پرداختند تا اینکه سعید حرشى از سرداران اسلامى از طرف خلیفه اموى آنها را از آذربایجان بیرون راند.

 ۳-  تهاجم ارامنه به آذربایجان و خوى

    قرار گرفتن ارمنستان در شمال شرقى خوى در دامنه کوههاى آرارات موجب گردیده که در دوران گذشته ارامنه در فرصت هاى مناسب شهرهاى مسلمانان را مورد تخت و تاز قرار دهند و این خطه طى سالیان متمادى محل زد و خورد و جنگ و گریز بین مسلمانان و ارامنه باشد.

لشگر کشی ارامنه به خوی



    پادشاهان ارمنستان که پیرو دین مسیحى بوده و در حمایت پادشاهان روم به سر مى ‏بردند، در مواقع مناسب به سرحدات ایران تجاوز مى‏ کردند و بدیهى است که خوى نیز از این دستبردها بى‏ بهره نمى ‏ماند.

    صرفنظر از دو قرن اولیه اسلامى که لشکریان مسلمان تمام منطقه ایران و ارمنستان را در تصرف خود داشتند، در بقیه موارد باز خوى به صورت یک شهر سرحدى درآمد.

    بعدها که خلافت عباسى ضعیف شد و گردن کشان هر ناحیه سر به طغیان برداشتند و بناى عصیان در گوشه و کنار مملکت اسلامى گذاشتند و در طلب استقلال برآمدند، خوى میدان کشمش پادشاهان ارمنى نژاد ارمنستان و شهریاران محلى آذربایجان گردید. بارها ارامنه به خاک خوى لشکر کشیدند، ولى در تمام آنها با شکست روبرو شده مجبور به عقب نشینى شدند.

    در اوایل حکومت سلجوقیان که سرداران محلى آذربایجان به علت تاخت و تاز غزان عراقى و سلجوقیان قدرت خود را از دست داده بودند، ارمنیان به خیال تجاوز به خوى و سلماس افتادند. این بار اهالى این دو شهر شخصا نیروئى بسیج کردند و با ایشان مقابله نمودند، تا اینکه آلب ارسلان فراغتى حاصل کرد و به آذربایجان روى نهاد و جلو تجاوز آنان گرفت.

    وضع بدین منوال بود تا اینکه چنگیز خان به ایران حمله کرد و پادشاهان محلى ارمنستان در حمایت خانان اولیه مغول که اغلب زن مسیحى داشتند و به مسیحیت تمایل نشان مى ‏دادند، باز در خوى نفوذ کردند. مسلمان شدن پادشاهان مغول بار دیگر جلو پیشرفت ارامنه را در خوى گرفت و آنان را مجبور به توقف کرد.

    کلاویخو سیاح معروف اسپانیائى که به دربار تیمور مى ‏رفته، از شهر خوى عبور کرده و در توصیفى که از این شهر کرده، آن را اولین شهر سرحدى مسلمان‏ نشین که در مرز ارمنستان قرار گرفته، قلمداد نموده است. آخرین درگیرى که بین ارامنه و مسلمانان آذربایجان و خوى روى داده در دهه دوم قرن چهاردهم مى‏ باشد که شرح مفصل آن خواهد آمد.

 ۴- مغولان در خوى

    روى کار آمدن سلجوقیان در سال ۴۲۹ ه.ق نوید خوبى براى خوى بود و دستیابى سلجوقیان به روم موجب شد که خوى در بین شاهراه ارتباطى بین شرق و غرب واقع شود و این روزگار عصر طلائى رونق خوى به شمار مى‏ رود. سلطان سنجر سلجوقى خوى را مخصوص خود گردانیده و جزء خالصه‏جات دولتى مخصوص سلطنت قرار داده بود و بعد از وى خوى به دختر طغرل فرزند ارسلان رسید. و بعد از وى چند سالى خوى در کشمکش به سر مى‏ برد، تا لشکر بنیان بر افکن مغول سررسید.

بازمانده از دوره ایلخانی و مرمت در دوران مختلف تاریخ، اساسی ترین مرمت و بازسازی این مسجد در دوره قاجار بوده است. این بنا توسط مطلب خان احیا شده است. سبک معماری این مسجد متعلق به دوره سلجوقی است. این مسجد بصورت روباز و دارای حجره های متعدد است.



    در سال ۶۲۸ ه.ق مغولان به خوى رسیدند و همان بلایى را که بر سر سایر شهرهاى ایران مى آوردند، بر سر خوى هم آوردند. کشتند و سوختند و بردند و ویران کردند.

    محمد زیدرى نسوى در نقثه المصدور که خاطرات اوست، شرح این بلاى دردناک را چنین سروده:

 «روى به خوى نهادم، خراب آباد خوى که چندى معماران تاتار! به تازگى بنا نهاده بودند، و گل آن را تا بیشتر بپاید به خون دل سرشته و اساس آن را تا بسیار ماند بر استخوان نهاده.

 مى‏ پنداشتم که خوى همان است که بگذاشته ‏ام، و آذربایجان که دوستى آن با جان آمیخته بود، همچنان است که دیده‏ام. تا بدیدم، مرغزارهایى که غزال آفتاب چهره در آن وطن داشتى، غراب تاریک روى در او نشسته، مراتع آهوان به یکبار مأواى گرگان شده، … ممالک همه مهالک گشته، مسالک بیک بار معارک شده، قواعد ملک بیکبارگى اختلال پذیرفته، عقود دولت بکلى انحلال یافته، دیوان در جاى اصحاب دیوان تمکن یافته، مدارس علوم همه مدروس شده، محاضرات همه به حدیث محاصرات مبدل گشته، باغ هاى روستاها محل منجنیق ها شده، به جاى هر شاهدى که دیده بودم تابوت شهیدى نهاده …

 شیر در شارع آن خرابه ‏ها چون کرکس، مردار خوار پس خورده تاتار … زودتر از آن که پیش بینى مى ‏شد تاتار از مقام موغان بر صوب آذربایجان در حرکت آمد. ناچار پیش از رسیدن بهار، در آن هواى سرد با خلقى از اسراى ارمن و دیار بکر که به خوى اجتماع یافته بودند، و پیاده و بى‏ لباس بودند عزیمت کردیم»

  • ریاحى، محمدامین، تاریخ خوى به نقل از نفثه المصدور، ص ۹۳ – ۱۰۱.

۵- خوى در دوران صفویه

    از زمان هجوم مغول تا ظهور صفویه، نام خوى در تاریخ به چشم نمى‏خورد، نه آن رونق تجارى و مسافرتى در میان بود و نه ظهور رجال و دانشمندان نامى. در طى این سه قرن جز یک دانشمند به نام ابن کبیر خوئى که در سال ۷۱۱ ه.ق کتاب « مالایسع الطبیب جهله » را تالیف کرده، هیچ خبرى و اثرى از خوى سراغ نداریم.

    با ظهور صفویه، شاه اسماعیل خوى را مورد توجه قرار داد و در آبادانى آن کوشید و این شهر که اقامتگاه زمستانى امراى ترکمانى بود، به صورت پایتخت زمستانى او هم درآمد. ولى خوى که حدود ده سالى مورد عنایت شاه اسماعیل قرار گرفته و مى‏ رفت که سرو سامانى بگیرد، با یک بلاى دردناکترى روبرو شد.

 ۶- جنگ چالدران

    چالدران نام منطقه‏ اى است در شمال غرب خوى و بین ۴۴ درجه و ۲۵ دقیقه و ۴۴ درجه و ۳۱ دقیقه طول شرقى از نصف النهار گینویچ و ۳۹ درجه و ۲ دقیقه و ۳۹ درجه و ۱۵ دقیقه عرض شمالى از خط استوا و محدود است و از شمال و مشرق به ماکو (آواجیق و دوش کندلر و به‏به جیک)، از جنوب به خوى (سکمن آباد) و از مغرب به ترکیه (دهات على کله و دو آبان) منتهى مى‏شود. و مساحت آن حدود ۲۵۰ کیلومتر مربع است. این منطقه از ماکو ۶ فرسخ و از آواجیق ۵ فرسخ فاصله دارد.

    نام اصلى آن چهار دیران بوده و به تدریج در اثر کثرت استعمال، به چالدران تبدیل شده است. دِیْر به کلیسا گفته مى ‏شود و در این منطقه چهار کلیسا وجود داشته و یکى از آنها هنوز هم باقى است.

  • زاهدى، جیب، تحقیق درباره چالدران.

    جنگ بزرگ شاه اسماعیل صفوى و سلطان سلیم عثمانى در پنجشنبه دوم رجب ۹۲۰  ه.ق در این محل روى داد و به همین جهت به جنگ چالدران مشهور شد.

    در این جنگ چون شاه اسماعیل غافلگیر شده بود، بعد از رشادتهاى بى ‏نظیر او و سپاهیانش عاقبت ورق جنگ به نفع عثمانى برگشت و به دنبال آن آذربایجان توسط عثمانى ‏ها اشغال شد.

    لازم به یادآورى است که هم اکنون در محل چالدران قبور عده‏اى از سرداران و سربازان قزلباش که در این جنگ کشته شده‏اند، موجود است و نیز تعداد ۴۰۰ نفر از کشته شدگان این جنگ جنازه ‏هایشان به اردبیل منتقل و در ضلع شمالى بقعه شیخ صفى اردبیلى که قبلاً « شهید گاه» نامیده مى‏ شد، مدفون شدند که متاسفانه امروزه حتى این نام هم به فراموشى سپرده شده است.

  • آجدانى، لطف اله، مقاله «گوربى نشان چهارصد دلاور شهید چالدران» مجله دانستنیها، سال ۱۳۷۲ ه.ش

    بعد از جنگ چالدران با اینکه سپاه عثمانى توقف کمى در آذربایجان و خوى داشتند، اما دیگر آن آرامش قبلى از بین رفت و در دوره جنگ هاى صفویه با عثمانیان، خوى مرتبا زیر سم اسبان سپاه عثمانى ویران مى‏ گردید و در دوره سلطنت شاه طهماسب صفوى، بعد از آنکه سلطان مراد سوم، امپراطور عثمانى در سال ۹۸۵ ه.ق فرمان تخریب خوى را صادر کرد، این شهر به مدت ۲۷ سال در اشغال عثمانى ها بود تا اینکه در سال ۱۰۱۲ توسط شاه عباس صفوى آزاد شد. طبق اظهارات محققین خوى در دوره صفویه ۲۲ بار توسط عثمانى ‏ها ویران شده است.

    جهت روشن شدن میزان خشم و کینه عثمانیان به مردم ایران که خوى هم یکى از آنها مى‏ باشد، فتواى شیخ الاسلام اسلامبول عبدالله افندى ینى شمیرى که در آن زمان براى قتل و غارت مسلمانان ایران صادر شده مى ‏آوریم:

«سوال: آیا باید سرزمینى را که احفاد شاه اسماعیل بر آن حکومت داشته و رافضیان در آنجا سکنى گزیده ‏اند، خاک دشمن تلقى کنیم؟

 جواب: سرزمین این مردم خاک دشمن است، و باید با اهالى آن همچون مرتدان رفتار شود.

 سوال: پس نسبت به رافضیان این سرزمین (یعنى شیعیان ایران) و… چه نحو باید عمل کرد؟

 جواب: در مورد رافضیان مردان جملگى از دم شمشیر بگذرند، اناث و اطفال ذکور باید به اسارت درآمده، اموال آنان غنیمت فاتح محسوب گردد…».

  • ریاحى، محمدامین تاریخ خوى، ص ۱۳۸ به نقل از کتاب انقراض صفویه، ص ۲۸۹.

    روشن است که سپاه با در دست داشتن چنین فتوایى به چه نحو با مردم شهرهاى اشغالى رفتار خواهد کرد. و به همین جهت سپاه عثمانى تا فرصت پیدا مى‏ کرد به ایران حمله مى‏ کرد که خوى اولین سپر بلا بود.

۷-  خوى و روى کار آمدن دنبلی ها

    در سقوط سلسله صفویه که افغانی ها مشغول قتل و غارت اصفهان بودند، باز سپاه عثمانى فرصت را مناسب دیده و در سال ۱۱۳۶  ه.ق به ایران حمله کرد و خوى را محاصره نمود. شهبازخان دنبلى که فرمانده شهر بود، بعد از مقاومت دلیرانه توانست خوى را طى ۵۳ روز نگه دارد و بعد از آنکه وى و تعداد زیادى از اهالى شهر کشته شدند، سپاه عثمانى در ۱۲ شعبان ۱۱۳۶  ه.ق شهر را متصرف شدند و همه را از دم تیغ گذراندند و بنا به نوشته‏ اى فقط چند نفر را زنده نگه داشتند تا خبر قتل و غارت آنها را به سایر شهرها برسانند، بعد از آن این شهر در تصرف آنها بود تا آنکه در سال ۱۱۴۲  ه.ق نادر شاه افشار آن را باز پس گرفت.

    بعد از این تاریخ نادرشاه براى تقدیر از جانبازى شهبازخان دنبلى، پسر او مرتضى قلى خان را به حکومت چورس برگزید و بعد از آن چون خوى ویران شده بود، لذا اهالى و حکومت آن به چورس منتقل شده بودند که از نواحى خوى مى ‏باشد.

 تاریخ تا سال ۱۲۱۳  ه.ق این خاندان بر خوى حکومت داشتند.

حیدرخان امیرتومان خویی و سایر بزرگان

 

    در میان حاکمان دنبلى دو نفر به رعیت پرورى و انجام امورات اصلاحى و کارهاى عام المنفعه مشهور هستند. یکى احمدخان دنبلى و دیگرى پسر وى حسینقلى خان دنبلى.

    احمد خان دنبلى: وى بنا به مشهور، حدود پنجاه سال در خوى حکومت کرده، لکن آنچه قریب بواقع به نظر مى‏رسد سى سال درست مى‏باشد. وى در مدت حکمرانى خود خوى را از حالت ویرانى خارج کرد و کاروانسراى خان، حمام خان و باغ دلگشا را در خوى احداث کرد، و به خیابان ها و پل هاى خوى اهمیت داد. او خود در نزد ملا عبدالنبى طسوجى محدث مشهور کسب علم کرده بود.

    او علاوه بر آبادسازى خوى و حومه آن، هیئتى را مأمور تعمیر عتبات عالیات سامرا کرد؛ در تحفه العالم در این مورد چنین آمده:

 «احمد خان خوئى که یکى از حکام آذربایجان و اخیار زمان بود، میرزا محمّد رفیع ولد میرزا محمد شفیع مستوفى الممالک را که از افاضل روزگار و ارکان آن دیار بود، با وجهى معتدبه به سامره و سُرَّ مَن رأى در اوقاتى که من از مجاوران آستانه کاظمین بودم – فرستاد که آن روضه علیا را و سردابى را که در آن غیبت کبرى واقع شده است به وضع آستانه نجف اشرف از نو بسازند. کارکنان و معماران زبردست از ایران با او بود… و آن عالى بنا را به اتمام رسانیدند و من در آن مکان متبرک با میرزاى سابق الالقاب صحبت هاى طولانى داشته ‏ام. از افاضل اعلام و اکابر عالی مقام بود و در فنون علمیه خصوص در معقولات دستگاهى عالى داشت».

  • شوشترى. میر عبداللطیف خان، تحفه العالم، ص ۱۳۷.

    احمد خان با تدبیر و زمامدارى خود، دامنه حکومتش را به سلماس، مرند و تبریز و حتى قراجه داغ گسترش داده او در بین حکام محلى آذربایجان و گرجستان و رؤساى کشورهاى خارجى داراى اعتبار بالایى بود و چون آقا محمدخان قاجار در رسیدن به حکومت او را رقیب قدرتمند خود مى‏ دید، و احتمال زیاد داشت باتوجه به تدبیر و کیاستى که داشت به حکومت کل ایران برسد، لذا با توطئه ‏اى خانوادگى احمد خان را در سال ۱۲۰۰ به دست پسران برادرش به قتل رسانید.

    ضمناً ساختمان مدرسه طالبیه و مسجد جمعه تبریز نیز از آثار احمدخان مى‏ باشد.

    حسینقلى خان دنبلى: وى پسر احمدخان بعد از پدرش، مدتى درگیر جنگ با برادرش جعفر قلى خان بود. و تا آخر عمر گرفتار این مسأله بوده و حدود دوازده سال بر خوى حکومت کرده، عاقبت در ۱۰ رمضان ۱۲۱۳ در ۳۵ سالگى درگذشت.

حسینقلی خان دنبلی

 

    از آثار او مدرسه خان و مسجد خان مى‏ باشد که جهت تدریس علامه سید محمدحسن زنوزى خویى ساخته بود. مرحوم زنوزى دو کتاب مهمش «ریاض الجنه» و «بحر العلوم» را براى این خان تألیف کرده، لکن بعد از فوت وى به اتمام رسیده است.

    بعد از مرگ حسینقلى خان، برادرش جعفر قلى خان به حکومت خوى رسید، ولى چون حکومت مرکزى قاجار را قبول نداشت، در سال ۱۲۱۴  ه.ق با حمله قواى دولتى قاجار به خوى، به حکومت این خان و در نتیجه حکومت خاندان دنبلى بر خوى پایان داده شد.

 ۸- خوى در دوران قاجاریه

    در دوران قاجاریه وقایع زیادى در خوى اتفاق افتاده که اهمیت دارند، لکن ما براى طولانى نشدن کلام فقط سه واقعه بسیار مهم را ذکر مى‏ کنیم:

 ۱-۸. اول: جنگ ‏هاى ایران و روس

    جنگ هاى ایران با روسیه به دو دوره تقسیم مى‏شود، دوره اول که از اواسط سال ۱۲۱۸  ه.ق شروع و در اواخر سال ۱۲۲۸ ه.ق ختم گردید. در این دوره ایران متحمل شکست شده و عهدنامه گلستان به نفع روسیه بسته شد. در این دوره خوى به عنوان یک شهر پشتیبانى جبهه بوده و ازخطرات جنگ مصون بود.

    دوره دوم جنگ هاى ایران و روس از سال ۱۲۴۱ ه.ق تا سال ۱۲۴۳ ه.ق اتفاق افتاد. در این دوره خوى مرکز فرماندهى عباس میرزا بود و اگر چه در آغاز جنگ خوى، بدور از معرکه بود، ولى بعد از شکست لشکر ایران و واگذارى قفقاز و شمال ارس به روسیه و بستن قرارداد ترکمنچاى، روس ها براى اینکه ایران را در پرداختن غرامت جنگى زیر فشار قرار دهند، خوى را به عنوان گروگان به مدت ۱۴ ماه بعد از جنگ در اشغال خود نگه داشتند و معلوم است که لشکر دشمن با یک شهر که قواى دولتى آن شکست خورده، چه خواهد کرد. عاقبت بعد از پرداخت غرامت سنگین، روس ها خوى را در سال ۱۲۴۵ ه.ق تخلیه کردند.

عکس تاریخی علمای خوی در دوره قاجار

 

    روس ها بعد از آن تاریخ چند بار دیگر نیز بصورت میهمان ناخوانده در آذربایجان ظاهر شده‏اند، اولین بار در ماه ذیقعده سال ۱۳۲۹ ه.ق و آنها این بار ظاهراً بقصد تصرف دائمى آمده بوده، ولى با سقوط سلسله تزارى در روسیه در سال ۱۳۳۶ ه.ق شر خود را از سر منطقه آذربایجان و خوى کم کردند. بار دوم در دوران جنگ جهانى دوم بود که روسها در سوم شهریور ۱۳۲۰ ه.ش با نقض حاکمیت ایران، آذربایجان و در میان آن خوى را اشتغال کردند و بعد از آنکه آنها آذربایجان را تخلیه کردند، به جایشان عامل مزدورى به نام پیشه ‏ورى را قرار دادند که قصد تجزیه آذربایجان را داشت، ولى نتوانست کارى از پیش ببرد.

    خاطرات تلخ تجاوزات روس ها به ایران و رفتار زشت و قُلدر مآبانه آنان با مردم شهرها، هنوز هم در بین اهالى خوى و عموم آذربایجان مشهور است لذا در خوى فرد قسى القلب و بى‏ رحم را به روس تشبیه مى‏ کنند. و از روس ها به جهت زردى چهره به «سارى کاور» یعنى کافر زرد نام مى‏ برند. و سربازان آنها را سالدات مى‏ گویند و کسى از سالمندان نیست که خاطره‏اى تلخ از ظلم و ستم سالدات ها در سینه نداشته باشد.

 ۲-۸. دوم: خوى در محاصره جیلوها و آسوری ها

    چنانکه قبلا بیان شد، ارامنه در شمال شرقى خوى همواره به عنوان یک همسایه فرصت طلب، قصد تصرف خاک آذربایجان و خوى را داشتند و این از مقاصد قدیمى آنان است که هیچ وقت محقق نشد. نمونه‏ هایى از دست اندازی هاى آنان را در قرون چهارم تا هفتم قمرى قبلاً بطور خلاصه ذکر کردیم.

    واقعه مهمى که در آن ارامنه باز با فکر تشکیل ارمنستان بزرگ، سرزمین هاى مسلمانان را مورد هجوم قرار داده و مسلمانان زیادى را فجیعانه به قتل رسانده و اموال آنها را غارت و روى جنایتکاران تاریخ را سفید کردند، مربوط به حدود هشتاد سال قبل مى‏ باشد که بنا به اهمیت آن مختصرى از آن را ذکر مى ‏کنیم:

    با شروع جنگ جهانى اوّل آسوریانى که در خاک ترکیه سکونت داشتند و به نام جیلو نامیده مى‏ شدند، قصد ضربه زدن به قشون عثمانى از داخل را مى‏ کنند، دولت عثمانى براى اینکه مى ‏دانست که تحریکات آنها با اشاره اربابان انگلیسى و فرانسوى مى ‏باشد. لذا گوشمالى سختى به آنها داده و عده زیادى از این ساکنان خائن را از دم تیغ گذرانید، باقى این قوم چون تاب مقاومت در برابر عثمانى را نداشتند، روى به فرار گذارده و به طرف ایران و قفقاز راه افتاده و در شهرهاى آذربایجان و قفقاز و منطقه قراباغ فعلى ساکن شدند. مسلمانان که از کیفیت ماجرا خبر نداشتند از روى انسان دوستى به این آوارگان مسکن و سرپناه دادند و از هر جهت آنها را تأمین کردند. ولى این مهمانان ناخوانده همین که جانى گرفتند، در تحت حمایت مستقیم دولت انگلیس و روس و همدستى با سایر مسیحیان ایران و قفقاز خواب تشکیل دولت مستقل و مجزا را دیدند. و براى این کار قسمتى از غرب ایران و قفقاز را انتخاب کردند. رئیس مذهبى و نظامى ایشان در ایران جوان ۲۵ ساله‏اى بود که «مارشیمون» نام داشت. بعد از آنکه روسها در سال ۱۳۳۶ ه.ق ایران را تخلیه کردند، انگلیس ها از این ارامنه نیروى نظامى شش هزار نفرى با شرکت افسران فرانسوى و روسى تشکیل دادند که فرماندهى نظامى آنان با شخصى به نام پطرس بود و در غیاب او همسرش ظریفه که ظاهراً خواهر مارشیمون بود، وظایف او را انجام مى‏داد. این نیروها به نام «قواى مسلحه» نامیده مى‏ شدند.

  • ریاحى، محمدامین، تاریخ خوى ، ص ۵۰۰.

    دولت انگلیس و متحدانش فرانسه و امریکا با پرداخت پول و رساندن سلاح، از قواى مسلحه حمایت مى‏کردند. قواى مسلحه ابتدا در شهرهاى تحت نفوذ خود مسلمانان را مورد اذیت و آزار قرار مى‏دادند، و روزى نبود که مسلمانى کشته نشود، آنها به این هم اکتفا نکردند و در اسفند ۱۲۹۶ ه.ش رسماً ارومیه را اشغال کردند و به دنبال آن سلماس را هم تصرف کردند.

نقاط سرخ مرکزهایی را که در آن کشتار آسوریان انجام شده و سبز قلمرو امپراتور عثمانی

 

    مارشیمون پس از تصرف ارومیه براى تثبیت موقعیت خود مى‏ خواست اسماعیل آقا سمیتقو را که از سران اکراد بود و هواى ریاست داشت با خود همراه کند. در قریه چه ریق وعده ملاقات گذاشته شد. مارشیمون و سمیتقو در یک اتاق مذاکره کردند، همین که مذاکره تمام شده و مارشیمون خواست از اتاق خارج شود اسماعیل آقا با تیر او را بدَرَک واصل کرد و بدنبال آن با یک نقشه قبلى تمامى محافظان ارمنى او بسزاى ظلم و ستم هاى خود رسیدند و همه در جا کشته شدند. اسماعیل آقا با اینکه خود آدم خوبى نبود و بلایاى بى‏شمارى براى مردم آذربایجان مخصوصاً خوى و ماکو و سلماس ایجاد کرده، اما این خدمت او چیزى نیست که کم گرفته شود. «عدو شود سبب خیر گر خدا خواهد».

اسماعیل آقا سمیتقو

 

مارشیمون

 
 

   «ارامنه چون از کشته شدن رهبر خود آگاه شدند، همان شب به کهنه شهر( از توابع سلماس) حمله کرده هر که را دیدند کشتند و به چهار سو آتش زده و شبانه بیرون رفتند. فردا باز به آنجا تاخته و با بمب و تفنگ به جنگ پرداخته و در نهایت شهر را تصرف کردند و بیشتر از هزار تن زنان و مردان و بچگان بی گناه کشته شدند.

    در ارومیه وقتى روز دوشنبه ۲۷ اسفند این خبر به شهر رسید، سران ارامنه دستور دادند که شهر ۱۲ ساعت کشتار شود. شب چهارشنبه به خانه ‏هاى بسیار ریختند آنچه توانستند از کشتن و بردن دریغ نکردند و چون فردا شد به کشتار آشکار پرداختند».

  • کسروى. احمد تاریخ هیجده ساله آذربایجان، ص ۷۲۸.

    در تاریخ هیجده ساله به نقل از آقاى توفیق که خود شاهد این ماجرا بوده، این واقعه دردناک را چنین نقل مى ‏کند:

«درست ۳۳ روز از اول دعوا گذشته بود، اهالى شهر توى خانه‏ ها با هزاران مصائب از بى ‏آذوقگى و ناامنى و فقدان خویشان و نزدیکان خزیده و از هیچ جا خبر نداشتند، یک دفعه صبح روز چهارشنبه آخر سال که در همه ولایات ایران جشن و سرور است، لجام گسیختگان «جِلُو » به محلات رو آورده و مسیحیان دیگر نیز که پى بهانه مى ‏گشتند، با جلوها داخل خانه‏ ها شده و درها را شکسته و پشت بام ها را گرفته و بى‏ آنکه از کسى مقاومت ببینند دختران خردسال و بچه‏ ها و مردان و زنان را در اطاق ها و دهلیزها و پشت بام ها هدف گلوله نمودند، واقعاً امروز مصیبت عظیمى بوده، نه پناهگاهى نه مفرّى، همین که اهالى این دربند از کوچه یا از پشت بام ها به آن دربند فرار مى‏ کردند، پس از ده دقیقه مسیحیان همان دربند را نیز مى ‏گرفتند و اینها را با آنها در یکجا مى ‏کشتند. اگر کسى هول محشر را شنیده همین امروز محشر در ارومى برپا شده بود. چنان ناله و فریاد واویلاه و صداهاى دلگداز زنانى که بچه‏ هاى خود را در مقابل آغشته بخون مى‏دیدند در هوا بلند شده بود که انسان نمى ‏تواند بنویسد و نه مى ‏تواند بیشتر از این شرح دهد، دو ساعت به غروب مانده کم‏کم اینها از محلات خارج و هر چه فرش و مخلفات و طلاجات از غارتهاى چند روزه پیش مانده بود امروز بردند. در این قتل عام، قریب ده هزار نفر از مسلمانان کشته و به عمامه داران از ملاها و سادات، نظر به مقتول شدن رئیس روحانى ابقا نکردند و عده زیادى از سادات و علماى بنام را کشتند. از عمامه ‏داران مشهور که امروز در خانه ‏هاى خود کشتند ملا على قلى با دو پسرش، میرزا محمود، میرزا عبدالله و عروس او، زن میرزا محمود را نیز روى جنازه شوهرش کشتند، صدر العلماى محله على شهید، حاجى میرعلى اصغر، حاجى میر بیوک آقا، ثقه الاسلام ارومى، آقامیرزا صادق، آقامیرزا ابراهیم مجتهد، حاجى ملا اسماعیل عیسالو که سرش را گوش اندر گوش بریدند آقا میرجلال روضه خوان مدیر مدرسه جلالیه، ملا على روضه خوان معروف به قوجه نوکر، میرزا احمد روضه خوان یورتشاهى، یک نفر ملا سیف الله نامى که همیشه مى‏ گفت اگر مسیحیان به خانه من داخل شوند باید یک دو نفر بکشم تا خود کشته شوم همین روز مسیحیان به خانه او داخل شدند و همین که با او روبرو گردیدند و خواستند با گلوله بزنند ملا سیف الله طپانچه را کشیده و دو نفر را کشته و بعد مسیحیان او را مى‏ کشند».

  • کسروى. احمد تاریخ هیجده ساله آذربایجان، ص ۷۲۹ – ۷۳۰.

    ارامنه با تشدید این نوع فجایع و قتل و غارتها در حق مسلمانان منطقه، اعم از شیعه و سنى قصد اخراج آنان را از سرزمین‏ هاى خود داشتند و در تکمیل این نقشه مى‏ خواستند خوى را هم ضمیمه مناطق اشغالى خود قرار دهند.

بخشعلی خان یکانی، از مجاهدان دوره مشروطه که برای استقرار حکومت قانون و دفاع از مردم خوی سالها مبارزه و فداکاری کرد. سرانجام با خیانت اسماعیل آقا سیمیتقو، روسها او را دستگیر و در دوز میدانی خوی اعدام کردند.

 

    مردم خوى که خبر قتل و غارت ارامنه را در ارومیه و سلماس از آوارگانى که به خوى مى‏ آمدند شنیده بودند بیکار ننشستند، آنها ابتدا ارامنه و آسورى‏ هاى خوى را که همدست با متجاوزین بودند با یک تصمیم پنهانى و به طور سریع خلع سلاح کردند و فرصت هرگونه اقدامى را از آنان گرفتند و رجال و سردمداران آنها را در خوى اسیر کردند. در ماجراى قتل «مارشیمون» که در سلماس و ارومیه آن همه فجایع روى داد، در خوى ارامنه هیچ کارى نتوانستند بکنند چون قبلاً ترتیب کار داده شده بود و آنها خلع سلاح و اسیر شده بودند.

    لازم به یادآورى است که تعداد پناهندگان سلماس و ارومیه به خوى در آن روزهاى بحرانى، بنابر آمارى حدود ۴۷۰۰۰ نفر بوده است و مردم خوى آنها را تأمین مى‏ کردند.

    و گفتنى است که ارامنه قفقاز هم در آنجا با مسلمانان به جنگ برخاسته بودند و مسلمانان را در آنجا شکست داده بودند، اکنون توجه عمده ارامنه تصرف خوى بود تا ارتباط ارامنه جنوب (ارومیه و سلماس) با شمال (قفقاز) برقرار شود. براى نیل به هدف خود در اوایل تیرماه ۱۲۹۷ ه.ق یک سپاه هشت هزار نفرى به فرماندهى آندرونیک از طرف قفقاز آمده و از رود ارس گذشته و به خوى حمله کردند. این ایام مصادف بود با ایام ماه مبارک رمضان، مجاهد بزرگ مرحوم شیخ فضل الله خویى که خود مرتبه اجتهاد داشت، چون دید که ارامنه قصد تصرف شهر را دارند لذا فتوا به افطار روزه رمضان صادر کردند تا اهالى از توان و قدرت کافى براى مقابله برخوردار باشند و خود وى یکى از سران مدافعین شهر بوده و از شهر دفاع مى ‏کرده است.

آندرانیک فرمانده سپاه ارامنه

 

    در شب قبل از حمله ارامنه، بزرگان خوى جلسه‏ اى تشکیل داده و حسنعلى خان میر پنجه را به فرماندهى کل و حاجى خلیل فتحى را به ریاست ستاد و آقایان شیخ فضل الله مشهور به حجه الاسلام و آقا ابراهیم و امین ‏الدیوان و حاجى على‏ آقا عارفى و چند نفر دیگر را به عضویت شوراى جنگى معین کرده بودند.

حسنعلى خان میر پنجه

   

خوئى‏ ها با تدبیر و درایت خاصى برج و باروى شهر را محکم کردند و صبح روز بعد در سیزدهم ماه رمضان ارامنه به سرعت خود را به حوالى خوى رسانیدند. آنها در پناه کشتزارهاى گندم پیشروى خود را به سوى قلعه خوى آغاز کردند. از صبح همان روز تیراندازى و درگیرى شدید بین مدافعین شهر و مهاجمین که خارج قلعه بودند، شروع شد.

    ارامنه سعى داشتند با تهاجم شدید به هر نحوى خوى را تصرف کنند و چون پایدارى و استقامت بى نظیر مدافعان شهر را دیدند، دست به یک حیله ناموفق زدند: سه نفر از ارامنه که خود را به لباس سربازهاى عثمانى در آورده و به زبان ترکى عثمانى سخن مى‏ گفتند، در جلو قلعه خوى دروازه سلماس پیدا شده و چنین وانمودند که فرستادگان سپاه عثمانى مى‏ باشند و آنان از پشت سر مى‏ رسند و درخواست بازکردن دروازه را کردند. مردم چون آمدن عثمانیان را انتظار مى ‏کشیدند باور کردند و خواستند در را باز نمایند، ولى دوراندیشان نگذاشتند. خلیل نامى داوطلب شد که باریسمان از دیوار قلعه پائین رود و آنان را از نزدیک ببیند و بشناسد و به چنین کار خطرناکى تن در داد. چون پائین رفت و به آنان رسید شناخت که آنها از ارامنه هستند. چون بمبهایى آماده در دست آنان دید دو تن را بغل کرد و به خوئیان بانک زد «دشمنند اینها را بزنید، مرا هم بزنید» به این بانک از بالا شلیک کردند و آن سه تن را زدند و شگفت اینکه به خود وى گلوله ‏اى اصابت نکرد و در آن کشاکش به ته خندق مقابل قلعه در غلطیدند که از آنجا با ریسمان بالایش کشیدند.

کسروى . احمد، تاریخ هیجده ساله آذربایجان، ص ۷۵۴.

    «بدینسان جنگ مى ‏رفت تا اینکه هنگام پسین ناگهان سپاه عثمانى از سوى سلماس نمایان شدند، همینکه رسیدند توپ هاى خود را بالاى کوه کشیده و بى‏ درنگ به شلیک پرداختند از این رسیدن اینان مردم خوى شادمان گردیده و دلیرى هر چه بیشتر نمودند. از آن سوى ارمنیان خود را در میان دو آتش یافته و از پیروزى ناامید گردیدند و بر آن شدند که جنگ کنان خون راه بیاندازند. عثمانیان حمله‏ هاى سختى مى‏ کردند و از ارامنه بسیار مى‏ کشتند. چون شب رسید ارمنیان شکسته و پراکنده از راهى که آمده بودند بازگشتند، پس از دو سه روز عثمانیان همه مردان ارمنى را که در خوى و آن حوالى بودند کشتار کردند و سپاهشان براى آزادسازى ارومیه به سوى آن شهر حرکت کرد.

    این مردانگى مردم خوى در خور ارج نهادن است، زیرا از یک سو خاندان هاى خود را نگه داشتند و از یک سو سپاه عثمانى را از آسیبى که دچار خواستندى شد ایمن گردانیدند».

  • کسروى. احمد، تاریخ هیجده ساله آذربایجان، ص ۷۵۵.

    از پایمردى و ایستادگى مردم شهر در برابر این تهاجم وحشیانه خاطرات و حماسه‏هاى زیادى در بین اهالى محل موجود است که ذکر آنها موجب طولانى شدن کتاب مى‏ گردد.

    در این دفاع قهرمانانه روحانیت شهر نقش عظیمى داشت و چند نفر از آنان خود با لباس رزم مشغول دفاع از شهر شدند، از آن جمله مى‏توان به حاج شیخ فضل الله خویى مشهور به حجه الاسلام، حاج شیخ صادق خویى روحانى محله قاضى، حاج شیخ محمد حسین اعلمى و حاج میرهاشم مجتهد خویى اشاره کرد.

    قبلا مزار شهداى مسلمانانى که در این دفاع شهید شده بودند در شهر مشهور بود و به آن مزار شهداى جنگ ارامنه مى‏ گفتند، متاسفانه در زمان رژیم طاغوت آن را از بین بردند و به جاى آن ساختمان فرماندارى فعلى را ایجاد کردند.

۳-۸. سوم: مشروطیت در خوى

    ریشه و علل پیدایش نهضت مشروطیت و نتایج و عواقب حاصله بیش از آن مى‏باشد که در این مقال کوتاه تماماً بیان گردد امّا بطور خلاصه آنچه که راجع به آذربایجان و خصوصا مربوط به خوى است، مى‏ توان گفت اینکه: عواقب حاصله از جنگهاى ایران و روس و عقد قرارداد ترکمنچاى که قسمت اعظم خاک آذربایجان به روسیه واگذار شد با آن غرامت سنگین که ایران متعهد شد در قبال شکست به روسیه بپردازد، اثر بسیار زیانبارى به روحیات ملت ایران و مخصوصاً آذربایجان وارد ساخت، آنان علاوه بر آنکه باید طعم تلخ شکست در جنگ را قبول کنند باید با آن شهرهاى جنگ زده و اقتصاد از بین رفته تاوان جنگ را نیز بپردازند؛ علاوه بر آن روسها که خود را یگانه قدرتمند بعد از جنگ مى‏ دانستند در اجراى مفاد عهدنامه اذیت و آزار طاقت فرسایى را به اهالى روا مى ‏داشتند. در باب کوچ دادن مسلمانان به سرزمین هاى اشغالى به هر بهانه ‏اى متوسل مى شدند و در این باب آن قدر پیش رفتند که دو تن از زنان حرمسراى فتحعلى شاه را به جهت اینکه از اهالى مناطق متصرفى بودند تقاضاى بازگشت دادند که اهالى تهران به غرور ملى شان برخورد و با مجازات گریبایدوف و همراهانش جواب آن را دادند. اما روس ها در آذربایجان هیچ مانعى و قدرتى در مقابل خود نمى‏ دیدند.

    علاوه بر این مصائب، خوى یک مصیبت ویژه داشت و آن اینکه همانطور که قبلاً بیان شد این شهر را روس ها گرو براى پرداخت غرامت جنگ در دست خود نگه داشته بودند و چهار ده ماه بعد از متارکه جنگ در این شهر حضور داشتند و واضح است که سپاه مغرور و پیروز با اهالى شهر شکست خورده  چه نحو رفتار مى‏کنند.

    علاوه بر این عامل عاطفى نیز در کار بود، اهالى آذربایجان با ساکنین آن طرف ارس سالیان دراز ارتباط فرهنگى و قومى و اقتصادى داشتند که روس ها مانع ادامه تمامى آن شدند، چه بسا خانواده ‏هایى که پدر در این طرف رود ارس ماند و پسر در آن طرف و یا زن در این سو و مرد آن سو و بالعکس و به طور کلى روس ها فجیع ‏ترین رفتارها را در مورد اهالى اعمال مى ‏کردند.

    این عقده‏ها در قلب اهالى همچنان ماند تا در نهضت مشروطیت جوانه زد، گذشته از عواقب تاسف‏ آور مشروطیت و عدم رهبرى صحیح آن، مشروطیت فى حد ذاته فریادى بود از عمق جان هاى یک ملت برضد ظلم و ستم و نابرابرى، بر ضد خود کامگى ‏هاى استبداد، بر ضد انحصار زمین و سرمایه در اختیار گروهى خاص و به همین جهت از پیر و جوان و کارگر و کشاورز و … در آن نقش فعال داشتند. آنان خواستار اعاده حیثیت ملى و دینى در برابر خارجیان مخصوصاً روس ها بودند که ایران را عرصه و جولانگاه مطامع خود قرار داده بودند. ولى افسوس که نفوذ غرب گرایان، و نبودن رهبریت قوى در این نهضت آن را به طرفى سوق داد که درست خلاف اندیشه بنیانگذاران آن بود و مآلاً استبدادى از مشروطیت سر بیرون آورد که این نهضت براى از بین بردن آن شکل گرفته بود.

    در آغاز کار، مشروطه خواهى در خوى به دست مردانى معتدل و میانه‏ رو و خیراندیش بود. آنان هفت نفر را به انجمن ایالتى خوى انتخاب کردند و مرحوم میرزا یحیى امام جمعه خوئى را انجمن تبریز به عنوان نمایندگان علماء در سال ۱۳۲۵ ه.ق عازم تهران کردند.

    با ورود مجاهدان قفقازى تمایلات آرام مشروطه خواهى در خوى رنگ خونین به خود گرفت، میرزا جعفر زنجانى به اتفاق شش نفر از خویی هاى مقیم قفقاز وارد خوى شد و با سخنان مهیّج و مرغّب مردم را ترغیب به شورش و انقلاب مى‏ کرد.

    همزمان با جریان مشروطه در خوى، در ماکو به نحو دیگرى عمل مى‏شد. محمدعلى شاه که با شوراندن عشایر و ایجاد قتل و غارت در روستاها و اطراف شهرها مى‏ خواست مردم را از مشروطیت رویگردان سازد، به تحریک سردار ماکو، کردها براى غارت به روستاهاى مناطق شمال خوى تاختند و بدین ترتیب خوى و ماکو روى در روى هم قرار گرفتند، خوى مشروطه خواه و ماکو به سردمدارى سردار طرفدار استبداد، و جنگ هاى شدیدى بین مجاهدین خوى و عوامل سردار در ظرف بیش از یک سال در جریان بود و هر زمان پیروزى با طرفى بود.

    در جنگى که بین طرفین در چهارم شعبان ۱۳۲۵ ه.ق در سکمن آباد روى داد، مجاهدین شکست فاحشى خوردند و عده ‏اى از آنها کشته و تعدادى اسیر شدند. در بین اسرا میرزا جعفر زنجانى جوان احساساتى پرجنب و جوش مشروطه خواه وجود داشت که بعد از چند روز سربازان سالار وى را کشتند.

    مجاهدین با تحمل شکست سختى به خوى عقب نشینى کرده بودند. خوف و هراس شهر را فرا گرفته بود و هیچکس جرات بیرون آمدن از خانه را نداشت. در این میان یکى از مجاهدین به نام مرتضى تصمیم نابخردانه ‏اى مى ‏گیرد، او به تلافى دستگیرى میرزا جعفر زنجانى رهبر مجاهدین عصبانى شده و با خود عهد مى‏ بندد که هر کس را که ببیند بکشد. اتفاقا وى در اولین برخورد با مرحوم آیت الله حاج میرزا ابراهیم دنبلى خویى مواجه مى ‏شود و طپانچه را کشیده، وى را در درب خانه‏اش که هم اکنون حسینیه به نام خود آن مرحوم مى ‏باشد به شهادت مى رساند و ضمناً همراه وى آقا ضیاء همشیره زاده حاج میرزا ابراهیم و برادر حاج میرزا یحیى امام جمعه خویى را نیز به شهادت مى ‏رساند. جنازه آیت الله شهید بر زمین مى‏ ماند و رعب و وحشتى که بر شهر حاکم بوده، موجب مى‏شود نه تنها تشییع جنازه نشود، بلکه مرحوم حجت الاسلام و المسلمین سیدعلى اکبر خویى پدر حضرت آیت الله العظمى سید ابوالقاسم خویى (قدس سره) در منزل شهید با چند نفر نماز میت خوانده و همانجا دفن کرده و بعد از چهار سال به عتبات حمل مى‏ کنند.

آیت العظمی سید ابوالقاسم خوئی، آیت الله سید علی اکبر خوئی و آیت الله سید جواد خامنه ای

 

    این عمل از این فرد موجب بدنامى مجاهدین گردید و اقبال عامه از آنها برگشت و بعد از آن خوى و ماکو با وساطت بزرگان دو شهر آشتى کردند و اختلاف چندین ماهه برطرف گردید.

    اما قضیه به اینجا تمام نشد، در استبداد صغیر که جنگ بین مجاهدان و نیروهاى استبداد در تبریز در گرفت، عین الدوله فرمانفرماى کل آذربایجان، حکومت خوى را به سردار ماکو تفویض کرد و سردار در بدو ورود به خوى تسویه حساب سختى با مجاهدین کرد، عده‏اى از سران آنها را دستگیر کرده و عده‏اى از ترس فرارى و مخفى شدند. سردار به خوى اکتفا نکرده و براى حمایت از نیروهاى استبداد در تبریز، نیرو به آن شهر فرستاد لکن با تحمل تلفات سنگینى به خوى بازگشتند.

    با پیروزى مجاهدین در تبریز در شب ۱۳ ذیقعده خوى بدست مجاهدان افتاد و این بار نوبت تسویه حساب مجاهدین با سردار و سپاهیانش بود. لکن عدم فرماندهى صحیح مجاهدین و پائین بودن سطح آگاهى در بین آنها موجب شد که نه تنها آنها از این پیروزى خوب بهره ‏بردارى نکنند، بلکه این حرکت تبدیل به یک تهاجم کور و وحشیانه بر ضد افراد شهر و کسانى که احتمال همکارى با سردار را مى ‏دادند، شد و عده ‏اى را بى‏ جهت کشتند و خانه‏ هاى عده‏ اى را سوزاندند.

    سردار و سپاهیانش که از خوى عقب نشینى کرده بودند، به جمع آورى نیرو پرداختند و باز برخوردهایى بین آنان و مجاهدین خوى روى داد، لکن تا سال ۱۳۲۹ ه.ق خوى در دست مجاهدین بود و آنها خدماتى در خوى انجام دادند که از جمله انتشار روزنامه مکافات بود به مدیریت میرزا آقاخان مرندى و محمد علیزاده و مدرسه ‏اى نیز به سبک جدید در خوى تاسیس کردند.

    تسلط مجاهدین در خوى دیرى نپائید و در اواخر سال ۱۳۲۹ ه.ق صداى عربده و چکمه ‏هاى شوم روسها در دروازه‏هاى شهرهاى آذربایجان و خوى به صدا درآمد و تمامى این شهرها به تصرف چکمه پوشان ارتش تزار درآمد و دعواى مجاهد و مستبد به یک سو نهاده شد و هر کسى به فکر جان و خانمان خود بود و این اشغال تا شش ماه ادامه داشت و آنها براى اقامت دایم آمده بودند، لکن شکست تزار از داخل و تغییر رژیم روسیه این آمال آنها را از بین برد.

۹- خوى در دوران سلسله پهلوى

    سلسله پهلوى که به عنوان فرزند نامشروع مشروطیت سر برآورد، به جرأت مى‏توان گفت سفاک‏ترین و بى‏دین‏ترین رژیمى بود که در ایران حاکم شده، آنها همانطورى که در سراسر ایران با شعایر دینى و روحانیت مخالفت مى‏کردند و کشف حجاب و سایر برنامه‏هاى ضد دینى خود را ترویج مى‏ دادند، در خوى نیز آنها را اجرا کردند. در جریان کشف حجاب با تمام شدتى که به خرج دادند، توفیقى حاصل نکردند و مردم خوى با تمام توان در مقابل آن ایستادند و روحانیون زیادى به اعتراض برخاسته و عده‏اى نیز دستگیر شدند.

    ضربه دیگرى که رژیم خواست به دین و عقاید مردم بزند، جلوگیرى از عزادارى و تشکیل مجالس روضه براى ائمه (ع) مخصوصاً سیدالشهداء(ع) بود و در این راه نیز توفیقى بدست نیاورد. سید مسنى از محله ‏مان به نام حاج میر یحیى که مردم محل نسبت به وى و اجدادش اعتقاد تام دارند، نقل مى‏ کند که در مسجد جامع محله قاضى موسوم به مسجد شیخ صادق که از علماى بنام خوى و امام جماعت محله قاضى بوده و در حمله ارامنه یکى از رهبران مسلمانان در دفاع از شهر بود – شیخ صادق خودش منبر رفته بود و در مسجد را از پشت بسته بودیم در اثناى سخنرانى امنیه محل که مأمور کنترل محل و جلوگیرى از انعقاد مجالس روضه بود، در را با زور باز کرده و وارد مجلس شد و روحانى را مورد خطاب قرار داد که مگر قرار نبود که دیگر مجلس نگیرید روحانى بدون اعتنا به وى به پائین منبری ها گفته بود که امنیه را راضى کنید تا دیگر این طرفها پیدا نشود و مردم هم چیزى به وى داده بودند. منظور اینکه مردم به هر قیمتى شده مى‏ خواستند دین و فرهنگ خود را حفظ کنند و کردند.

    از دیگر برنامه ‏هاى رژیم جلوگیرى از پوشیدن لباس روحانى توسط علما بود و بشدت از آن جلوگیرى مى ‏کرد، ولى با وجود آن علماى خوى از این لباس مقدس محافظت کرده به طورى که روحانیت خوى در سطح آذربایجان حتى با روحانیت تبریز برابرى مى‏ کرد.

    علاوه بر آنها رژیم در این شهر مقدس اقدام به گشایش مشروب فروشى و مراکز فساد کرده بود که با شروع انقلاب اسلامى مراکز فساد و مشروب فروشى به کلى نابود شدند.

    از دیگر صدمات در زمان رژیم پهلوى به خوى از بین بردن بسیارى از آثار ملى و اسلامى بود که یادگارهاى دوران عظمت و شکوفایى خوى بود، از جمله قعله خوى، باغ دلگشا، مزار شهداى مسلمانان در جنگ ارامنه و…

    از دیگر صدمات محروم نگهداشتن خوى از امکانات توسعه بود به عنوان نمونه راه آهن ترانزیتى ایران ترکیه را از ۲۰ کیلومترى خوى عبور داده و ایستگاه براى خوى در نظر نگرفتند.

    و از این قبیل اقدامات ضد مردمى که در زمان رژیم طاغوت به خوى و سایر شهرهاى میهن اسلامى وارد آمد، از هزار یک آن را در این مختصر نمى ‏توان بیان کرد.

 ۱۰- خوى و انقلاب اسلامى

    مردم خوى از آغاز انقلاب همگام با سایر اقشار مردم در سراسر ایران با برگزارى تظاهرات و راهپیمایى باعث سرنگونى رژیم شاه شدند و از این رهگذر شهر خوى شاهد فجایع ملالت بار و تاسف انگیز زیادى شد.

    در سال ۱۳۵۶ ه.ش یکى از سرداران رشید خوى به نام شهید اسماعیل سلامت‏بخش با به هلاکت رساندن عده زیادى از افسران رژیم طاغوتى در یکى از پادگان ‏هاى تهران موجب شور و تشدید حرکت انقلابى و اسلامى مردم شد و خود نیز به شهادت رسید.

نمایی از خروش انقلابی مردم خوی

    دولت موقت بختیار براى مقابله با حرکت مردم با تحریک اهالى روستاها و در اختیار گذاردن اسلحه، زمینه هجوم آنها را به خوى فراهم آرود. آنها سلاح گرم و سرد به دست، در دستجاتى به شهر مى ‏ریختند و شعارهایى به نفع رژیم مى ‏دادند و شب هنگام با بى رحمى و قساوت تمام به خانه ‏هاى مردم وارد شده و به زور اسلحه، اموال مردم را تاراج مى‏ کردند.

    مردم خوى نیز بیکار ننشسته و براى جلوگیرى از حرکات ناپسند آنان و نیز تشدید حرکت‏ هاى انقلابى، مسجد حاج بابا و مسجد شیخ را محل اجتماع و شور و مشورت در امورات مهم قرار داده و با ایجاد پست هاى نگهبانى و مسلح کردن مردم سعى در جلوگیرى از حرکات اشرار داشتند.

    اما نیروها و سلاح هاى مردمى به اندازه‏اى نبود که بتواند به کلى جلو اشرار را بگیرد. در این میان روحانى مبارز حجت الاسلام والمسلمین شیخ مسعود خضرلو براى ارشاد و آگاهى دادن به مردم روستاى بدل آباد که مرکز تجمع و تصمیم گیرى اشرار بود، به آن روستا مسافرت مى‏ کند ولى سران اشرار این روحانى را دستگیر و با بى‏رحمانه ‏ترین وجهى به شهادت مى‏ رسانند.

    آنها به این اعمال اکتفا نکرده و راههاى ارتباطى خوى را تحت کنترل خود در آوردند و طرح حمله به خوى را ریختند. چند روز قبل از پیروزى انقلاب، آنها به خوى حمله کردند و خیابان محله امامزاده را به آتش کشیده و به مغازه ‏ها و اموال مردم خسارت کلى وارد و باقیمانده اموال را نیز غارت کردند، اما با پیروزى انقلاب شکوهمند اسلامى به رهبرى امام خمینى در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ تمامى نقشه‏ هاى آنان نقش برآب شد.

    با پیروزى انقلاب اسلامى مردم خوى با تشکیل کمیته‏ هاى انقلاب اسلامى خود مسئولیت برقرارى نظم و آرامش را به عهده گرفتند و به خوبى از عهده آن برآمدند و اشرار و عناصر ضد انقلاب را دستگیر نموده و سلاح ‏ها را جمع آورى کردند. اموال مردم را که چند روز قبل از پیروزى انقلاب در حمله به شهر خوى توسط اشرار غارت شده بود، کشف و به صاحبانشان برگردانده شد. کمیته ‏ها از جهت حفظ نظم در دوران حساس پیروزى و مقابله با عناصر فرصت طلب مسلح مانند کومله، منافقین، حزب دمکرات، ساواکی ها، فئودال ها و نیز مبارزه با مفاسد اجتماعى و قاچاق مواد مخدر، بزرگترین خدمت را به انقلاب اسلامى و مردم مسلمان در تمامى کشور مخصوصاً در خوى نمودند؛ زیرا اگر آنها خطر حزب دمکرات را که در دره قطور ساز و برگ نظامى بدست آورده و قصد حمله به خوى را داشتند دفع نمى‏ نمودند، مصیبت هاى بزرگى به مردم مسلمان وارد مى‏ شد. فرماندار دلسوز و رشید خوى شهید قربانعلى کوچرى در این گیرودار به دست همان اشرار در دره  قطور ابتدا به گروگان گرفته شد و بعد به شهادت رسید، ولى مردم خوى و نیروهاى مسلح کمیته و سپاه و ارتش عقب ننشستند تا اینکه منطقه را از لوث اشرار پاکسازى نمودند. مردم مسلمان خوى قبل از پیروزى  و در هنگام پیروزى و بعد از آن شهدا و جانبازان زیادى را تقدیم انقلاب نموده ‏اند.

معلمی دلسوز و مهربان بود که بعد از انقلاب بخاطر درایت و لیاقتی که داشت، به عنوان فرماندار ارومیه انتخاب شد. فرمانداری که همه کار و زندگیش مردم شهرش بود و آسایش آنها، فرمانداری که دلسوزتر از خود مردم به آنها بود. فرماندار شهید کوچری نخستین فرماندار شهید کشور شد.

 

۱۱- خوى و جنگ تحمیلى عراق علیه ایران

    مردم مسلمان خوى همانند مردم سایر شهرهاى ایران اسلامى به محض اطلاع از اولین حمله هوایى عراق علیه ایران در شهریور سال ۱۳۵۹ ه.ش، به فرمان حضرت امام خمینى(ره) در این دفاع مقدس شرکت فعال نمودند. در اوایل جنگ که هنوز سپاه و بسیج به صورت سازمان یافته ‏اى وارد جنگ نشده بودند، داوطلبین با هزینه و امکانات محدودشان خود را به میدان هاى دفاع مى‏رساندند بعد از سازماندهى منظم نیروها در قالب تیپ‏ ها و لشکرها و گردان ها، رزمندگان خوى در تحت امر تیپ ۳۱ عاشورا عمل مى‏ کردند، بعداً این تیپ به لشکر ارتقاء یافت و خوئی ها در سه گردان على اکبر(ع)، قاسم(ع) و امام سجاد(ع) سازماندهى و در عملیات شرکت مى‏ کردند. هنوز هم خاطرات ایثارگرى‏ ها و رشادت ها و شهامت‏ هاى صورت گرفته در این گردان‏ها ورد زبان بسیجیان خوى مى ‏باشد. آنها بدون هیچ چشم داشتى به مال و مقام، از همه چیز دست شسته و هدفشان فقط رضاى الهى و انجام وظیفه دفاع مقدس و حفظ جان و مال و ناموس مسلمین بود.

    چه خوب گفته مولوى رومى در مثنوى معنوى:

 گر نبودى خلق محجوب و کثیف

ور نبودى حلق ها تنگ و ضعیف

 در مدیحت دادِ معنى دادمى

غیر این منطق لبى بگشاد مى

 مدح تو حیفست با زندانیان

گویم اندر مجمع روحانیان

 مادح خورشید مداح خودست

که دو چشمم روشن و نامُرمَدست

  «رَمَد» یک نوع بیمارى است که بر چشم عارض مى‏شود و قدرت بینایى را سلب مى‏ کند و معنى بیت چنین مى‏ شود « کسى که خورشید را تعریف مى‏ کند، در حقیقت خودش را تعریف مى‏کند که من چشم هایم رمد ندارد و مى‏ توانم خورشید را ببینم، زیرا که خورشید نیاز به تعریف کسى ندارد».

 قدر تو بگذشت از درک عقول

عقل اندر شرح  تو شد بوالفضول

  • مولوى رومى. جلال الدین، مثنوى معنوى، اول دفتر پنجم.

    مردم خوى علاوه بر خدمت در جبهه، در پشت جبهه نیز فعالیت چشمگیرى داشتند ستادهاى پشتیبانى تشکیل شده بود که کمک‏ هاى مردمى را جمع آورى و به جبهه‏ ها ارسال مى‏ کرد. مردم نیز تا حد توان از هیچ کمک و خدمتى کوتاهى نمى‏ کردند، آنها که امکانات داشتند کمک مى‏ کردند، آنها که امکانات نداشتند از طرق دیگرى خدمت مى‏ کردند، مثلا زنان براى رزمندان بلوز، جوراب، پیراهن مى ‏بافتند. نوجوانان که قدرت جنگ را نداشتند نامه‏ هاى پرشورى به رزمندگان مى‏ نوشتند که متاسفانه تاریخ را توان ضبط آن همه عشق و شور و ایثار نیست.

    وقتى پیکر شهیدى از جبهه آورده مى‏شد مردم تشییع بى ‏سابقه‏ اى از آنها مى‏ کردند، شهر به خروش درمى ‏آمد پیر و جوان زن و مرد همه، این راهى دیار قدس را بدرقه کرده و در آرامگاه ابدیش جاى مى‏ دادند.

    مردم خوى بیش از هزار شهید تقدیم اسلام و انقلاب نمودند و صدها جانباز نیز بهره اى از متاع تن را در راه جانان فدا کردند.

    خلاصه کلام اینکه مردم مسلمان خوى در جنگ تحمیلى و نیز دفع اشرار از بذل جان و مال دریغ نکردند.

    در این جنگ روحانیت خوى نیز حضور فعال داشت و حدود بیست نفر از طلاب مدرسه علمیه نمازى با شرکت در علمیات به فیض شهادت رسیدند و متجاوز از سى نفر از طلاب خوى، جانباز مى‏ باشند.  درتمامى حرکت هاى انقلاب از قبیل شرکت در انتخابات، راهپیمایى‏ ها، کمک به جبهه‏ ها و حمایت از انقلاب اسلامى، مردم خوى نقش فعال داشته و دارند.

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دیدگاه شما