سیمای خوی(بخش هفتم: مشاهیر خوی)

شهر خوى آنچنان که قبلا گفته شده، فضلا و هنرمندان و دانشمندان زیادى را در خود پرورش داده که ذکر همه در این بخش امکان پذیر نیست، لذا  ما اول بزرگان و اندیشمندان خوى را در چهار فصل، ۱- خاندان‏هاى علمى ۲- علما ۳- شعرا ۴- سایر رجال دانشمند خوى تقسیم بندى مى ‏کنیم و در هر فصل چند نمونه از بزرگان را ذکر مى‏ کنیم و معترف هستیم که خیلى از بزرگان و علما و اندیشمندان از قلم افتاده‏ اند و این نه به جهت بى ‏توجهى، بلکه به جهت ضیق مقام مى‏ باشد و همچنین علما و شعرا و دانشمندان معاصر که مازیاد از اندیشه ‏هاى آنان در این مقال استفاده نمودیم، به جهت همان محذور از شرح حال و بیان آثار علمى و قلمى آنان صرف نظر نمودیم انشاالله در فرصت مناسب اداى حق این مهم خواهد شد.

   فصل اوّل: خاندانهاى علمى خوى

جهت رعایت اختصار و طولانى نشدن کتاب و چون بین زندگى افراد یک خاندان ارتباط وجود دارد و اگر از هم جدا ذکر شوند همه ناقص خواهند بود، شرح حال همه افراد علمى یک خاندان در ذیل نام آن خانواده ذکر شده است. این مسأله فایده دیگرى که دارد آن است که بازماندگان این خاندانها هم اکنون به تعداد زیادى در شهر موجودند، وچه بسا سابقه دینى و مذهبى خانواده خود را فراموش کرده ‏اند، بدین جهت نگارش سابقه علمى و مذهبى آن خانواده محرک خوبى براى احیاء روحیه علمى و مذهبى در بازماندگان آنان خواهد بود. در اینجا نیز چون خانواده ‏هاى علمى خوى زیاد هستند، فقط چند نمونه آن را ذکر مى‏ کنیم:

 

 ۱- خاندان طسوجى

۱-۱.  ملاحسن خوئى، وى فرزند ملاعبدالنبى طسوجى است و شیخ عبدالنبى فرزند ملانقى شرف الدین طسوجى (۱۱۱۷ – ۱۲۰۳ ق)، موطن وى بخش طسوج از توابع شهرستان شبستر مى‏ باشد. وى محدثى خبیر و فقیهى توانا بود. در نجف هم درس شیخ یوسف بحرانى مولف کتاب «حدائق الناظره» بود و همچنین در مشهد از ملا رفیع گیلانى، شاگرد علامه مجلسى کسب علم کرده و از وى اجازه نقل روایت دریافت کرده است. بعد از فراغت از تحصیل در خوى ساکن گردید و مشغول تدریس و افاده شد، از درس او علامه میرزا محمدحسن زنوزى خوئى و حاکم شهر، احمدخان دنبلى و دیگران کسب فقه، تفسیر و حدیث کرده ‏اند، در سال ۱۱۹۶ ق خوى را براى اقامت دائمى در کربلاى معلى ترک کرد و در آن مکان مقدس ساکن گردید تا اینکه در سنه ۱۲۰۳ ه.ق رخت از این سراى فانى به دار باقى کشید. وى داراى تالیفات زیادى در فقه و تفسیر و علوم اسلامى مى‏ باشند که از آن میان چند تا را نام مى‏ بریم:

۱- تفسیر قرآن، ۲- تحفه السالکین، ۳- شرح نهج البلاغه، ۴- حاشیه معانى الاخبار و سایر تالیفاتش. ملا عبدالنبى شعر هم مى‏ گفت و در اشعارش به «سقیم» تخلص مى‏ کرد، در اعیان الشیعه ج ۸ ص ۱۲۹ از دیوان اشعار وى نام برده شده، لکن خبرى از آن فعلاً در دست نمى‏ باشد.

«براى اطلاع بیشتر از زندگى این عالم فرزانه به کتاب «سیماى شبستر» تالیف محقق معاصر جناب آقاى محمدجواد فرقانى» مراجعه شود.

تحصیلات خود را در نجف به پایان رسانده و به خوى بازگشت، در خوى امامت جمعه به وى واگذار شد و وى اولین امام جمعه از این خاندان است و بعد از وى اعقاب وى تا چند نسل این مقام را در خوى بعهده داشتند.

ملاحسن، مسجدى در خوى بنا کرد که هم اکنون هم به نام «مسجد ملاحسن» در خوى موجود است. این مسجد یکى از مساجد قدیمى شهر خوى مى ‏باشد و از طرف اداره حفظ میراث فرهنگى نگهدارى مى‏ شود. ملاحسن در سال ۱۲۶۴ وفات یافت و از خود دو پسر روحانى به نام‏هاى ملاعلى خوئى و آقاحسین امام جمعه خوئى به یادگار گذاشت.

۲-۱. ملاعلى خویى (متوفى ۱۲۵۶)، وى مردى بود زاهد و عابد و روى گردان از دنیا، بر خلاف مشى آباء خود که اجتماعى بودند، وى انزوا گزید و پست و مقام رسمى قبول نکرد و علاقه خاصى به حضرت على(ع) و اولادش داشت. به همین سبب وصیت کرده بود که بعد از مرگش او را در سر راه کاروان هاى زوّار امام حسین(ع) دفن نمایند و چون در سال ۱۲۵۶ ق وفات نمود، در سه کیلومترى شهر خوى در بالاى تپه غضنفر دفن شد که از دامنه آن کاروان هاى زیارتى امام حسین عبور مى ‏کردند. قبرش فعلا هم مورد توجه مردم است و کراماتى را براى وى نقل مى‏ کنند و گنبدى بالاى قبرش ساخته شده است.

۳-۱. حاج آقا حسین امام جمعه خوئى متوفى ۱۲۶۹، فرزند ملاحسن، بعد از تحصیل در خوى به نجف مشرف شده و از محضر شیخ جعفر کاشف الغطاء تلمذ نمود و بعد از مراجعه به خوى به جاى پدرش در مسجد خانوادگى (مسجد ملاحسن) امامت جمعه و جماعت مى ‏نمود.

وى خیلى نفوذ محلى داشته، مخصوصا آمر به معروف و ناهى از منکر بوده و به قدرى در محل اصلاحات نمود که از آن وقت خوى را دارالمومنین مى‏ گویند.

در جنب مسجد ملاحسن مدرسه علوم دینى احداث کرد که به نام وى به مدرسه حاج آقا حسین امام جمعه مشهور بود. در زمان رژیم پهلوى آن را به مدرسه دولتى تبدیل کردند.

حاج آقا حسین در سال ۱۲۶۹ در خوى دارفانى را وداع گفته و جنازه‏اش به نجف منتقل و دروادى السلام در مقبره خانوادگى مدفون شد.

۴-۱. شیخ اسدالله خویى ملقب به امین آقا، وى فرزند حاج آقاحسین بود شیخ اسدالله در نجف از تلامذه شیخ انصارى بوده و بعد از بازگشت از نجف، در خوى جانشین پدرش شد و اقامه نماز جمعه مى‏ کرد و با همشیره شهید آیهالله حاج میرزا ابراهیم دنبلى وصلت کرد و حاصل آن سه پسر به نام هاى یحیى، ابوالقاسم و ضیاءالدین بود. عاقبت در سال ۱۲۹۶ در اثر خرابى سقف خانه در زیر آوار وفات کرد و جنازه‏اش به نجف منتقل و در آرامگاه خانوادگى در وادى السلام مدفون گردید.

۵-۱. حاج میرزا ابوالقاسم امین الشرع، پسر دیگر وى میرزا ابوالقاسم ملقب به امین الشرع براى تحصیل عازم عتبات عالیات شد و از محضر میرزا حبیب الله رشتى و فاضل ایروانى و دیگران کسب علم کرد و به مقام اجتهاد نایل آمده به خوى مراجعت کرد. بازگشت وى به خوى مصادف بود با طریقت گسترى پرویز خان سلماسى که در خوى خیلى از طبقه اعیان را به طریقه ذهبیه جلب کرده بود، مرحوم امین الشرع هم مدتى با این طریقه همراه شده تا بعد از چند سال از آن فرقه تبرى جسته و تنها راه رستگارى را موافقت شریعت نبوى و طریقت علوى مى ‏یابد. اینکه مشهور شده که وى پیرو دراویش ذهبیه بوده، باید گفت که چند سالى طرفدار آنها بوده، نه در همه عمر. وى دو تالیف دارد که عبارتند از:

۱- عُمرى، خاطرات زندگانى مؤلف با ذکر حوادث اجتماعى که مصادف ایام عمر وى رخ داده است.

در آن تصریح مى ‏کند که بعدا از طریقه ذهبیه روى گردان شده و نصیحت مى‏ کند که در دام این قاطعان طریق گرفتار نشوند. و در مورد کتاب دیگرش «میزان الصواب فى شرح فصل الخطاب» مى ‏گوید که من این کتاب را در طى هفت سال صرفا براى بیان حقیقت معارف دین  تالیف کردم بعدا وقتى به پرویز خان دادم حضرت خان در مقدمه آن تصرف نموده و جهت ترویج سلسله ذهبیه آن کتاب را از تالیفات ذهبیه معرفى کرده و این تصرف را بدون اطلاع وى انجام داده است.

۲-میزان الصواب فى شرح فصل الخطاب، کتابى است عرفانى به قطع رحلى در بیش از هزار صفحه که در سال ۱۲۳۴ ه .ق در تبریز به طبع رسیده است.

مرحوم امین الشرع در وقایع سالهاى ۱۳۲۰ تا ۱۳۴۸ ه .ق یکى از بزرگان خوى بشمار مى‏ رفته و در حوادث مشروطیت و حمله ارامنه به خوى جز مدافعین بوده است. در سال ۱۳۲۴ ه .ق که برادر بزرگش حاج میرزا یحیى به تهران منتقل شد، امامت جمعه شهر به وى واگذار گردید. وى شعر هم مى‏ گفته و در اشعارش «فانى» تخلص مى‏کرد. عاقبت در سال ۱۳۴۸ ه .ق از این دنیاى پرحادثه به دار قرار رخت کشید.

۶-۱. حاج میرزا یحیى امام جمعه خوئى، عالمى بود مطلع و فقیهى متتبع، تحصیلات نهایى خود را در نجف از مرحوم سیدحسین کوهکمرى و میرزا حبیب الله رشتى و فاضل ایروانى به پایان رسانید. بعد از بازگشت به خوى در مقام پدرش میرزا اسدالله امامت جمعه مى‏ نمود. در سال ۱۳۲۴ ه.ق از طرف روحانیون آذربایجان به عنوان نماینده انتخاب و روانه تهران گردید، در سال ۱۳۲۶ ه.ق در دوره دوم مجلس بعنوان یکى از پنج تن مجتهدین طراز اوّل حضور داشت و در دوره سوم مجلس که موضوع طراز اول منتفى شده بود، از تهران انتخاب شد. از آن به بعد مجتهد پایتخت و از رجال موثر در تحولات مملکتى بود. در اواخر عمر از کارهاى دولتى کنار کشید و ثبت اسناد دایر کرد. با اینکه عالم توانا و سیاستمدار روشن بینى بود، ولى در عمر خود بنابه نوشته پسرش دست به تالیف اگر چه یک جزوه باشد نزده و این از عجایب است. در سال ۱۳۶۴ ه.ق وفات یافته و جنازه‏ اش به نجف منتقل و در نامه پسر صاحب ترجمه صدر الاسلام به آغابزرگ تهرانى در مورد زندگینامه پدرش، این نامه خطى مى ‏باشد و در کتابخانه عمومى حضرت آیت اللَّه مرعشى نجفى موجود است.

وادى السلام دفن گردید.

وى در زمان اقامت خود در خوى مسجد سیدالشهداء را تجدید بنا نمود. کتابخانه مفصلى نیز داشت که بعد از فوتش به کتابخانه مجلس شوراى (اسلامى) منتقل شد.

فهرست کتب اهدایى وى به کتابخانه مجلس در جلد هفتم فهرست نسخ خطى مجلس توسط عبدالحسین حائرى منتشر شده که شامل ۲۶۰ نسخه خطى و ۳۳۹ جلد کتاب چاپى مى‏ باشد. امام جمعه خوئى یک پسر اهل علم به نام صدرالاسلام محمدامین داشت.

۷-۱. صدرالاسلام محمدامین خویى متوفاى ۱۳۶۶ ه.ق ، در خوى متولد شده و مقدمات علمى را در زادگاهش فراگرفت، در سال ۱۳۲۴ ق به اتفاق پدرش به تهران منتقل گردید و در سال ۱۳۲۸ ق جهت تکمیل تحصیلات به نجف مشرف و از محضر مرحوم شیخ الشریعه اصفهانى استفاده کرده تا موفق به اخذ اجتهاد شد و نیز از مرحوم شیخ حسن صدرالمحدثین اجازه روایتى دریافت کرد و در حدود سنه ۱۳۳۵ ق به ایران مراجعت و در تهران اقامت نمود و مشغول انجام خدمات دینى شد. تا اینکه در سال ۱۳۶۶ ق در تهران بطور ناگهانى وفات نمود و جنازه‏اش به نجف منتقل و کنار پدرش مدفون گردید.

مرحوم صدرالاسلام برخلاف پدرش تالیفات زیادى دارد که اهم آنها عبارتند از:

  1. مرآه الشرق فى تراجم ذوى آلاثار من رجال الشیعه فى قرن ۱۳ و ۱۴ ق.( تهرانى، آغابزرگ الذریعه، ج ۲۰، ص ۲۷۳).
  2. تاریخ انقلاب نجف در سنه ۱۳۳۶ ق.
  3. رساله فى قاعده الواحد لایصدر منه الاالواحد.
  4. حاشیه بر مکاسب شیخ انصارى.
  5. تفسیر کبیر بر قرآن به نام قاموس القرآن. و غیر اینها.

 

۲- خاندان شیخ الاسلام خوئى

۱-۲. آقا ابراهیم فرزند فتح الله شریف حسینى خویى مشهور به شیخ الاسلام خویى، از علماء معروف دوره سلطنت فتحعلى شاه بود، اجداد وى از گیلان به خوى مهاجرت کرده و در این شهر ساکن شده‏ اند.

آقاابراهیم مقدمات علوم را در خوى فرا گرفت. سپس براى ادامه تحصیل مدتى به اصفهان رفت و از علماى معروف آن دیار خصوصاً مرحوم ملا على نورى فیلسوف بزرگ استفاده کرد و براى ادامه تحصیل راهى عتبات عالیات شد و بعد از چند سالى به خوى برگشت و مقام شیخ الاسلامى شهر خوى را به عهده گرفت.

در سال ۱۲۲۳ ق از طرف فتحعلى شاه براى رفع اختلافات بین ایران و عثمانى به استامبول رفت و ضمن انجام ماموریت با شیخ‏ الاسلام آن شهر، پیرامون عصمت حضرت فاطمه زهرا(س) به مناظره پرداخت شیخ الاسلام استامبول منکر عصمت آن حضرت بوده، وقتى بخانه‏ اش برمى‏ گردد و شب مى‏خوابد صبح که بلند مى‏ شود مى‏ بیند دهانش کج و دستش فلج شده فورا آقا ابراهیم را فرامى‏ خواند و مى‏ گوید همانطورى که کج کردى باید درست کنى او شرط مى‏ کند که در صورت قبول ولایت علوى دعا کرده و درست خواهد شد، شیخ ‏الاسلام استامبولى ولایت علوى را بشرط عدم افشاء آن قبول مى ‏کند و آقا ابراهیم نماز مى‏ خواند و دعا مى‏ کند و وى شفا مى‏ یابد، بعد از شفا یافتن کتابخانه نفیسى که داشته شامل کتب ادبى و تفاسیر و حدیث اهل سنت به آقا ابراهیم اهدا مى‏ کند، هم اکنون حدود صد و بیست و پنج نسخه از این کتب نفیس در کتابخانه خطى مدرسه نمازى خوى موجود است و در صفحه اول همه آنها دستخط و مهر آقا ابراهیم وجود دارد.

از آثار باقیمانده وى مسجدى است که در خیابان محله امامزاده خوى به نام مسجد آقا ابراهیم موجود است و نیز قبلا قبرستانى بوده به نام قبرستان آقاابراهیم که بعدا ساختمان کتابخانه ملى خوى در آن احداث شده است وى همچنین کتاب شرح توحید صدوق قاضى سعید قمى را در اصفهان به خط خود نوشته که در کتابخانه خطى مدرسه نمازى خوى به شماره (۳۰۹) موجود است.

اعقاب وى بعد از او، مقام شیخ الاسلامى شهر خوى را تا سال ۱۳۱۵ ق در دست داشتند که به ترتیب بعد از وى پسرش آقا فتح الله و بعد از او پسرش آقا محمدرضا متوفى ۱۳۹۶ و بعد از او پسرش آقا فتح ‏الله شیخ الاسلام خوى بودند.

۲-۲. آقا محمدرضا شیخ الاسلام، نوه آقا ابراهیم داراى ذوق شعرى عالى بود و به «رضا» تخلص مى ‏کرد و اشعار عرفانى عالى انشاء کرده که نمونه‏ ایى از آن این است:

چشمى نه چشم آنکه به یارى نظر نکرد

دستى نه دست آنکه دعایى به بر نکرد

عاشق نه آنکه تیر چو آید زشصت دوست

مژگان به هم فرو زد و جان را سپر نکرد

از ما بریده دوست بدیگر نهاده دل

بى‏چاره این دلم سر یارى دگر نکرد

گفتم مگر دمى ز وصالش خبر دهد

عمرم به آخر آمد و روزى خبر نکرد

ز آه «رضا» خبر به تو باد صبا نداد

یا داد خود در آن دل سنگت اثر نکرد

و همچنین از غزلیات اوست:

آن دل کیست که آشفته آن کامل نیست

خود مگر سنگ شود کان به حقیقت دل نیست

بهر توحید خود آن صورت حق بینا بس

کآیتى در حق توحید چنین نازل نیست

موشکافان همه انگشت تعجب خایان

در میان تو کسى نیست که آن جاهل نیست

عین عقل است که مجنون توام مى‏خوانند

کآنکه مجنون نشد از عشق رخت عاقل نیست

بر همه سال بیا بر سر خاکم نظرى

بین که بار غمت از رستخیزم زایل نیست

تا دلم میل به آن صورت حق بین انداخت

دگر از هر دو جهان بر دگرى مایل نیست

آفرین بر نفس دلکش موزون «رضا»

سِحرى نیکو نه مسحره بابل نیست

۳-۲. آقا فتح الله فرزند آقا محمدرضا شیخ الاسلام، نیز ذوق شعرى عالى داشت، نمونه ‏اى از اشعارش مثنوى زیر است:

شنیدم که روزى رسول مجید

حبیب خداوند فرد وحید

به تمکین و عزت به منبر نشست

فقیرى پریشان دلى پاى جست

به پیغمبر پاک دل در سؤال

برون کرد در سر عنان مقال

بفرمود شاهنشه انس و جان

که باشد که او را به بَرد زبان

… دیده برخواست یعنى عمر

میان بسته امر نبى را کمر

برون بر دو گفتش که اینک درآر

زبان را، فقیرش بنالید زار

على آن شاهنشاه ملک کرم

به الهام بارى بیرون زد قدم

بفرمود شاهنشه ملک و دین

که با اینت اینک چه کار و چه کین

بگفتا که هادى راه رشاد

بقطع زبانش کنون حکم داد

بخندید شه گفت هین دست دار

نه این است فرمان آن شهریار

که با تیغ احسان بفرمود شه

بریدش زبان  اى خطا کرده ره

هزار آفرین گفتش و مرحبا

که تو در صوابى من اندر خطا

ولولا على هلک العمر

حدیثى است معروف از آن..

ز فتح اللهت اى شه دادگر

به روز قیامت مگردان نظر

که امید واریش بردار تست

بحب تو و حب اولاد تست

این رباعى هم از اوست که در سال ۱۲۹۶ ق سروده است:

دل اوست که غیر دوست آنجا نبود

در وى بجز از محبتش، جا نبود

آن دل که به غیر دوست کاشانه بود

از بودن او چه سود کاشا نبود

وفات آقا ابراهیم در سال ۱۲۳۳ ق اتفاق افتاده و این ماده تاریخ را نوه ‏اش محمدرضا در فوت وى گفته است «بموت العالم مات العالم» که به حساب ابجدى برابر ۱۲۳۳ مى‏ شود.

وفات مرحوم آقا محمدرضا شیخ الاسلام در سال ۱۲۹۶ قمرى اتفاق افتاده، اما پسرش آقا فتح الله تا سال ۱۳۱۴ قمرى زنده بوده و از سال فوتش خبرى در دست نیست.

 

۳- خاندان علامه میرزا محمدحسن زنوزى خوئى

یکى از خاندان‏ هاى پرسابقه علمى شهر خوى، خاندان علامه میرزا محمدحسن زنوزى است که به میرزا حسنى مشهورند، اصل این خاندان از قریه زنوز مى‏ باشند و جدشان مرحوم تاج الدین حسن در کوهکمر مدفون مى‏ باشد و مزارش محل زیارت عامه مردم است، از نسل این سید، علماى بزرگ ظهور کرده‏اند از جمله مرحوم سید محمدحسین کوهکمرى و مرحوم حجّت و مرحوم سید یعقوب مقبره صاحب مزار مشهور در خوى.

اولین شخص از خاندان زنوزى که به خوى منتقل شدند، مرحوم عبدالرسول زنوزى است، وى به علت زد و خوردهاى بین ایران و عثمانى نتوانست کسب علم کند و به کشاورزى مشغول شد، ولى به سبب علاقه زیادى که به علم و اهل علم داشت در صدد بود فرزندش محمدحسن زنوزى از اهل علم باشد، لذا وى را با خود به تبریز برد، خود مرحوم میرزا محمدحسن این مطلب را در کتاب عظیمش ریاض الجنه چنین بیان مى‏ کند:

۱-۳.آیت الله علامه حاج میرزا محمدحسن زنوزى خوئى، صاحب ریاض الجنه متوفى ۱۲۲۳ ق، «فانى مؤلف این مجموعه نام بى نام مستهام در السنه و افواه معروف محمدحسن، والد فقیر الحاج میر عبدالرسول حسینى زنوزى است، تولد فقیر در بلده فاخره خوى در سنه ۱۱۷۲ ق روز شنبه هیجدهم ماه صفر، هشت ساعت از روز مزبور گذشته. بوده است. و بعد از دو سال، والد از آنجا کوچ فرموده در قصبه طیبه زنوز که مسکن اجداد ایشان بود متوطن شد، همین که سن فقیر به دوازده رسید و فى الجمله سواد فارسى پیدا کردم، مرا با خود به دارالسلطنه تبریز بردند. چندى از فضلا که با والد کمال خصوصیت داشتند متکفل پرستارى من نگشتند. والد ما جد چون حال را به این منوال دید، در کمال یاس مصمم به مراجعت گردید. در صباح آن روز قدوه الفضلاء مولانا شفیع دهخوارقانى وارد، والد ماجد معانق شده زبان به معذرت گشاد و متکفل جمیع امورات فقیر شده، در منزل خود نگه داشت و قریب به یک سال متوجه درس و بحث من شد. بعد از آن به اذن والد در بلده خوى تا چهار پنج سال در ظل تربیت و حمایت مولانا عبدالنبى بودم، بعد از آن در سنه هزار و صد و نود و پنج و اندى روانه کربلاى معلى شده و چهار سال متجاوز در آن مکان از فضلاى آنجا سیما مولانا آقا محمدباقر بهبهانى و میرزا مهدى شهرستانى و آقا سیدعلى عالم ربانى متفیض و مستفید شدم و بعدا به بلده خوى مراجعت و چندى در آنجا توقف و در سنه ۱۲۰۳ ه .ق به سمت ارض اقدس مشهد رضوى عازم شدم و دو سال متجاوز از افادات میرزا محمدمهدى شهیدى مستفید و در سنه ۱۲۰۵ از جوار معصوم مرخص و به اصفهان وارد و مدتى هم در آنجا توقف و از افاضات فضلاى آن مکان فیض بنیان تمتع برده باز به بلده خوى مراجعت کردم»…ریاض الجنه تالیف صاحب ترجمه روضه چهارم، با تلخیص.

مرحوم زنوزى وقتى به خوى بازگشت، با توجه به سفرهاى متعددى که کرده بود و اساتید خبره‏اى که دیده بود، لذا از فضلاى نادر دوران گردیده بود. حاکم خوى حسینقلى خان دنبلى مقدم وى را گرامى داشت و از وى تقاضاى تالیف کتابى شامل جمیع تاریخ عالم و علماى اسلامى را نمود و در قبال این کار دو قریه به وى واگذار و نیز هر روز هشت تومان وظیفه براى وى مقرر نموده بود.

و بعد از اینکه حسینقلى خان مسجد ومدرسه خان را در سال ۱۲۰۸ بنا نمود، تولیت و اداره آن را به مرحوم میرزا محمدحسن واگذار کرد.

مرحوم میرزا حسن بدنبال درخواست حاکم، شروع به تالیف کتاب عظیم خود «بحرالعلوم» نمود و آن را در یک سفینه و ۷ شعبه و یک ساحل قرار داد، لکن چون ترتیب مطالب آن منظم نبود، آن مرحوم بعد از تالیف سه شعبه از این کتاب آن را رها کرد و به تالیف ریاض الجنه در ۸ روضه پرداخت، این کتاب دایره المعارف عظیمى است که از بدو تالیف مورد توجه محققین قرار گرفته و با اینکه تا بحال به طبع نرسیده، ولى در تالیفات زیادى مورد استفاده قرار گرفته است و نسخ متعددى از آن در کتابخانه ‏هاى تهران، قم، تبریز و خوى موجود است.

تالیف این کتاب در زمان حکومت حسینقلى خان شروع شده، لکن اتمام آن بعد از حکومت وى در سال ۱۲۱۶ ق بوده است؛ این کتاب در هشت روضه مى‏ باشد و موضوعات روضه‏ ها چنین است:

روضه اول : در حالات ذوات شریفه و اماکن متبرکه در ۲۸ قسمت

روضه دوم : در حالات ذوات خبیثه و درکات جهنم در ۷ قسمت

روضه سوم : در احوال جمیع کائنات و عوالم در ۲۵ قسمت

روضه چهارم: در حالات علماء عامه و خاصه(اخیرا قسم اوّل از روضه چهارم آن از طرف کتابخانه حضرت آیت الله نجفى مرعشى به تحقیق جناب آقاى على رفیعى به زیور طبع آراسته شده است).

روضه پنجم : در حالات شعراء اعم از عرب و فارس و ترک

روضه ششم : در حالات سلاطین و ملوک قبل از اسلام و بعد از آن

روضه هفتم : در حالات وزراء و کتّاب

روضه هشتم : در نوادر حکایات غریبه

سایر تالیفات آن مرحوم عبارتند از: دوایر العلوم – وسیله النجاه – زبدهالاعمال – روضه الآمال – شرح استبصار – لجهالاخبار المحفره – ریاض المصائب و غیر آنها.

مرحوم میرزا حسن داراى ذوق سرشار و طبع عالى در شعر بود و در اشعارش به «فانى» تخلص مى‏ کرد، دیوان اشعار آن مرحوم در خوى نزد بعضى از اشخاص موجود است، لکن به طبع نرسیده است.

براى نمونه یک غزل و یک رباعى از اشعار «فانى» ذکر مى‏ شود:

تورانه شیوه عاشق کشى گر آیین است

چرا در ابرویت اى صنم چین است

به جان چرا همه دم مایل جفاى منى

اگر نه از من مسکین دل تو پرکین است

دل من است بدست تو شوخ خونخوارى

چو صعوه‏اى که گرفتار چنگ شاهین است

دمى به سوى من از رحمتت نمى‏نگرى

سرم فداى تو آیین دلبرى این است

تراست ریختن خون من مباح ولى

مرا رضا به قضاى تو مذهب و دین است

نظر به «فانى» بى دل مکن دریغ که او

در آستان تو از بندگان دیرین است

رباعى

در عالم عشق مى‏پرستى بهتر

رندى و قلندرى و مستى بهتر

هستى‏مطلب که‏بهر عاشق به جهان

یک نیستى از هزار هستى بهتر

وفات فانى در سال ۱۲۲۳ ق در سن ۵۱ اتفاق افتاد و از خود چهار فرزند اهل علم باقى گذارد که هر یک فرزانه ‏اى در عالم علم بودند.

۲-۳. میرزا محمدمهدى حسنى زنوزى متوفاى ۱۲۵۰ ، بزرگترین فرزند میرزا حسن بود و بعد از پدرش جانشین وى گردید، وى شاعر و فقیه و واعظ بود و در اصفهان تحصیلات علمى خود را انجام داده بود. از اشعار وى این رباعى مى‏ باشد:

نالم هر دم که همدمى نیست مرا

غیر از غم بیکسى غمى نیست مرا

گویم غم خویش با که غیر از دل خویش

چون جزدل خویش محرمى نیست مرا

۳-۳. میرزا عبدالرسول فنا متوفاى ۱۲۶۹ ، مقدمات علوم را در خوى تحصیل نمود و براى تکمیل تحصیلات خود به اصفهان و نجف اشرف مسافرت کرد، خود وى شرح حالش را چنین تقریر کرده است:

«در خوى اولا به علوم رسمیه و مقدمات مشغول شدم، سپس به عراق عجم مسافرت کرده، شش سال در اصفهان اقامت کرده و از محضر استاد الکل ملاعلى نورى مازندرانى حکمت و ریاضى آموخته، بعد به خوى مراجعت کردم و بعد از چند سال اقامت در وطن به مشهد حسین(ع) مسافرت نمودم و چهار سال در آن مکان شریف اقامت کرده فقه و اصول و حدیث را در خدمت فاضل مدقق آقا سیدمهدى فرزند آقا سید على طباطبائى تحصیل کردم».

آن مرحوم داراى تالیفات کثیرى است از جمله: ۱- حاشیه قوانین الاصول ۲- اصل الاصول به فارسى ۳- ام الکتاب فى ابطال الفنون و الاحزاب و چندین رساله دیگر.

میرزا عبدالرسول تمام عمر خود را در سیاحت و مسافرت به کشورها و شهرهاى اسلامى به سر برد و داراى ذوق عالى در شعر بود و به «فنا» تخلص مى‏ کرد، دیوان مراثى وى مشهور است و چندین بار به طبع رسیده و دیوان غزلیاتى نیز دارد که مخطوط است.   (این دیوان با تحقیق و تصحیح محقق گرامى جناب آقاى على افراسیانى نهاوندى و نویسنده سطور، آماده چاپ گردیده و انشاالله بزودى منتشر خواهد شد).

نمونه ‏اى از مراثى وى در رثاء سیدالشهداء(ع) که در اول دیوان وى به طبع رسیده، این است:

باز این فغان و غلغله اندر زمانه چیست

این آتش زبان فنا را زبانه چیست

مرغان باغ کرده چرا سر بزیر پَر

درمانده جمله از طلب آب و دانه چیست

غنچه فکنده پرده عصمت چرا ز رخ

بلبل ز غصه بسته زبان از ترانه چیست

سنگ عزا به سینه زند مطرب از چه رو

برچیده بزم عشرت و چنگ چغانه چیست

گفتم به ‏مرغ دل‏که ‏به ‏دهر این ‏چه‏ شورش است

این داستان تازه چه واین فسانه چیست

گفت آنکه دیده بسمل در خون طپیده را

داند به خون نشانده ما را نشانه چیست

گفتم که نیست بى سبب این شیوه عجب

بر هاى و هوى ناگه مردم بهانه چیست

گفتا چونى نوا کن و بر نینوا گذر

بنگر که سرّ ناله نى در میانه چیست

و از اشعار اوست:

چو جان را مایل جانانه کردند

مرا از خویشتن بیگانه کردند

بود روشن دل عشاق از تو

که رویت شمع هر کاشانه کردند

مگر دام خم زلفش ندیدند

که خالش را خیال دانه کردند

و این رباعى نیز از طبع اوست:

بیم ما از شب هجر است که بى پایان است

ورنه از روز جزا کى بود اندیشه ما

وادى عشق عجب آب و هوایى دارد

که رود صید به شوق از پى صیاد آنجا

وفات فنا در سال ۱۲۶۹ ق در خوى اتفاق افتاد.

۴-۳. میرزا ابوالحسن على زنوزى، وى کوچکترین پسر علامه فانى بوده، مدتى در محضر علماى اصفهان فقه و اصول و هیئت تحصیل کرده و مدتى هم در قزوین اشتغال به تحصیل داشته و آنگاه در خوى اقامت گزیده وى مولفى پرکار بود و رساله ‏هاى متعددى تالیف کرده از جمله:

۱- منبع الکرامه در تفسیر سوره یوسف به فارسى، این کتاب به طبع رسیده است:

محمد گلپایگانى متخلص به طاهر یک مثنوى ۶۵ بیتى در مدح این کتاب سروده که چند بیت آن چنین است:

این کتاب مستطاب از فرط نور

جلوه گر گردید همچون نخل طور

بس که با لطف معانى آمده است

آیت سبع المثانى آمده است

این کتاب از حبس یوسف یاد کرد

جان ما را گه حزین گه شاد کرد

۲- تفسیر بسمله که در ۱۹ ربیع الثانى ۱۲۶۸ آن را تالیف کرده است.

۳- بلاء و ابتلاء.

۴- تحفه جهان.

۵- رساله استصحاب.

۶-شرح حدیث «انا نقطه تحت الباء».

میرزا ابوالحسن را فرزندى بود به نام پدرش حسن که در جوانى در ایام تالیف کتاب منبع الکرامه فوت مى‏ کند، وى در سوگش این دو بیت را مى‏ سراید:

میرزا حسن اى روان پاکت همه نور

وى جان و تنت ز جوهر عقل و شعور

اى یوسف گل پیرهن، از هجر رخت

یعقوب صفت دو چشمم از غم شده کور(ریاحى. محمدامین، تاریخ خوى ، ص ۲۶۱).

۵-۳. میرزا اسماعیل، چهارمین فرزند عالم میرزا محمدحسن زنوزى، میرزا اسماعیل بود، لکن اطلاعات زیادى از زندگى وى در دست نیست.

۶-۳. میرزا على اکبر حسنى (شمس العلماء)، وى از احفاد میرزا محمدحسن زنوزى بود و شخصى مطلع و عارف به علم انساب بود، وفاتش در ماه رجب ۱۴۰۰ ق در تهران اتفاق افتاد.

 

۴- خاندان مقبره

این خاندان در خوى به زهد و تقوى معروفند و عمده سبب اشتهار آنان به واسطه جدشان، آقا میریعقوب کوهکمرى مى ‏باشد. رجال مشهور به علم و تقوى از این خاندان عبارتند از:

۱-۴. آقا میر یعقوب مقبره، زادگاه وى کوهکمر بود و بعدا به خوى منتقل شده، جد وى تاج الدین حسن صاحب زیارتگاه معروف در کوهکمر مى ‏باشد که جد بزرگان بسیارى از جمله سید محمدحسن زنوزى هم مى‏ باشد.

آقا میر یعقوب مقدمات تحصیل را در خوى گذرانده و براى تکمیل آن به نجف اشرف مسافرت کرد و از محضر علماى بزرگ آن دیار مخصوصا عارف وارسته و صاحب کرامات باهره مرحوم آیت الحق سید محمدمهدى بحرالعلوم استفاده فراوان کرد.

معروف است که قوه حافظه وى ابتدا ضعیف بود و هر چه از استادش بحرالعلوم مى‏ شنید نمى‏ توانست ضبط کند، یک شب در وقت مطالعه از فراموش کاریش ناراحت شده و به همان حال ناراحتى مى‏ خوابد. در عالم رویا خدمت جدش على(ع) رسید و از کمى حافظه شکایت مى‏ کند، مولا مى ‏فرماید:

«ولدى قل بسم الرحمن الرحیم» پسرم بگو: بسم الله الرحمن الرحیم، و سید بعد از گفتن بسم الله بیدار شده متوجه مى ‏شود که شرح صدر براى او حاصل گشته. فردایش در جلسه درس بر خلاف سایر روزها به استادش بحرالعلوم ایراد مى‏ گیرد، استاد جواب مى ‏دهد سید قانع نمى ‏شود، تا اینکه چند ایراد و جواب رد و بدل مى‏ شود. آخر الامر مرحوم بحرالعلوم مى ‏فرماید: «سید ساکت شو، آقایى که به تو بسم الله را یاد داده به من تمام فاتحه را یاد داده است».

سید بعد از تکمیل تحصیلات بنا مى‏ گذارد که مقیم نجف گردد، لکن استادش بحرالعلوم امر مى‏ کند که باید به خوى بروى و در آنجا انجام وظیفه بکنى. وى طبق امر استادش به خوى مراجعت و مشغول قضاوت مى ‏شود و با کمال زهد و تقوى و احتیاط عمر خود را به آخر مى ‏رساند.

وفات آن مرحوم در سال ۱۲۵۴ ق در خوى اتفاق اتفاده، ارادتمندان سید مى‏ خواستند وى را در نجف اشرف دفن کنند، ولى مرحوم شیخ على اصغر خویى عالم برجسته شهر مانع شده و مى‏ گوید: «همانطورى که سید در زمان حیاتش ملجا ما بوده، بعد از مردن هم باید ملجا ما باشد» لذا وى را در منزل مسکونى خود دفن مى ‏کنند و گنبد و بارگاهى بر روى آن مى‏ سازند. که تا به امروز مورد احترام اهالى مى‏ باشد و همه روزه از دور و نزدیک براى کسب فیض بسویش مى‏ شتابند و به جهت برآورده شدن حوایجشان براى سید احسان و قربانى نذر مى ‏کنند. مقبره این عالم وارسته بعد از بقعه امامزاده سید بهلول که از قدمت و قداست بیشترى برخوردار است، دومین مزار مورد احترام و تقدیس اهل خوى مى‏ باشد.

از سید در زمان حیاتش و بعد از فوتش کرامات متعددى نقل شده که قسمتى از آنها در کتابچه‏ اى چاپ و منتشر شده است و تعداد بسیارى از کرامات وى در بین اهالى سینه به سینه و دهن به دهن نقل مى‏ گردد.

از آثار علمى وى منظومه ‏اى است به نام «الفیه» در کلام و فلسفه و همچنین دوازده امام آن هم به نظم، که هیچکدام به طبع نرسیده ‏اند.

مرحوم آقا میریعقوب را دو پسر بود به اسامى سید محسن و سیداسماعیل، سید اسماعیل بعد از پدر جانشین وى گردید و کراماتى از وى نقل مى‏ کنند، بعد از سیداسماعیل پسر وى آقا میر یعقوب، مشهور به میریعقوب دوم به جاى وى نشست و ریاست خاندان مقبره را به عهده داشت، وى تحصیل کرده نجف و از شاگردن مرحوم شیخ على اصغر ختایى و شیخ هادى تهرانى بود، بعد از مراجعت به خوى مرجع تمامى اهل شهر بود و در تمامى مهمات و پیش آمدها به او مراجعه مى ‏کردند و یگانه اهل حل و عقد بود که با تدبیر و کاردانى مداخله به امور نموده و موضوع را به خوبى خاتمه مى ‏داد، مخصوصا در ایام مشروطه و جنگ جهانى اول از راهنمایان دور اندیش و مجرب و معتدل و در مواقع خاص فردى دلیر و شجاع بود. وفات وى در سال ۱۳۶۲ ق اتفاق افتاد و در مقبره جدش، آقا میریعقوب اوّل مدفون گردید.

بعد از وى ریاست خاندانى مقبره به برادر زاده‏اس مرحوم آیت الله سیدابراهیم علوى رسیده، معظم له تحصیلات ابتدائى علوم دینیه را در مدرسه نمازى خوى انجام داد و در سال ۱۳۴۹ ق جهت تکمیل به حوزه علمیه قم عازم شد. سطوح متفرقه را از مرحومین ادیب تهرانى و میرزا محمد همدانى و شیخ مهدى مازندرانى و امام خمینى(ره) استفاده نمود و به درس خارج مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حایرى و آقا سید محمدحجت کوهکمرى حاضر شد و در فقه و اصول از مرحوم سید ابوالحسن اصفهانى  و سیدمحسن حکیم اجازه اجتهاد داشت و در فلسفه از بنیان گذار جمهور اسلامى حضرت امام خمینى قدس سره مجاز بود.

در سال ۱۳۵۷ به خوى مراجعت و مدرسه نمازى را تعمیر و پذیرش طلاب را فعال کرد و در سال ۱۳۶۰ ق امتحان رسمى را در میان طلاب خوى بر قرار کرده که در سال ۱۳۶۶ ق تعداد طلاب امتحان گرفته شده به ۸۴ نفر رسیده بود.

نامبرده در سالهاى آخر عمر خود به تهران منتقل شد و در سال ۱۳۶۴ ش رخت بسراى جاوید کشید.

ایشان تالیفات چندى دارد که فقط یک کتاب از آنها به نام:

آئینه پرهیز کاران ترجمه و شرح خطبه همام از نهج البلاغه در زمان حیات خودش به چاپ رسیده است.

 

۵-خاندان فاضلى

از خانواده ‏هاى اصیل و ریشه ‏دار روحانیت خوى که از سیصد سال تابحال مردان معروف علمى و سرشناس از آن بوجود آمده، خاندان فاضلى مى‏ باشد. موسس روحانیت در این خاندان مرحوم آیت الله مولى ابوطالب فرزند مولى عبدالقدیم از شاگردان ممتاز مرحوم شیخ انصارى بودند که آثار وى هنوز نزد بازماندگانش موجود است.

بعد از ایشان شخصیت هاى علمى و متنفذ که هر یک به نوبه خود در زمان خودشان ممتاز بودند از این خاندان برخاسته ‏اند که عبارتند از:

۱-۵. حاج شیخ عبدالله خوئى ، فرزند مولى ابوطالب، در نجف نزد آیه ‏الله حاج سیدحسین کوهکمرى تحصیل علم کرده و بعد از بازگشت در خوى به امامت جماعت و امر به معروف و نهى از منکر اشتغال داشتند، تا اینکه در سال ۱۳۴۱ ق به نجف نقل مکان کرده و در سال ۱۳۴۵ در آن سرزمین وفات یافته و در قبرستان وادى السلام در آرامگاه خانوادگى مدفون شدند.

۲-۵. شیخ اسماعیل فاضل، نامبرده برادر شیخ عبدالله بود و در نجف شاگردى مولى محمد فاضل ایروانى را کرده، استادش علاقه خاصى به وى داشته، به اندازه‏اى که که لقب خودش را که «فاضل» بود به وى بخشید و چون بعد از وفاتش فرزندى از او باقى نمانده بود، خانواده‏اش لقب او را به عنوان نام خانوادگى انتخاب نمودند.

۳-۵.شیخ ابوالقاسم خوئى فرزند مولى عبدالله، در کودکى به همراه پدرش به کربلا مسافرت مى‏ کند و در آنجا تحصیل علم کرده و بعد به تهران منتقل مى‏شود و در مدرسه صدر مدرس و امام جماعت بود. عالمى فاضل و ادیب و پرهیزگار و نویسنده ‏اى توانا بود، تالیفاتش عبارتند از: ۱- عقاید الشیعه -۲- محاسن الرجال -۳- ازاله الاوهام من اشتباهات وقعت فى الاسماء و الاعلام، این کتاب دایره المعارف بزرگى است و مرحوم شیخ آغابزرگ تهرانى، آن را دیده و تمجید و تعریف کرده است. وى  در سال ۱۳۶۵ ق در کربلا وفات یافت و کتابخانه عظیمى که داشته، بعد از خودش به کتابخانه آستان قدس رضوى مشهد انتقال یافت(تهرانى. آغابزرگ، مستدرک الذریعه، جلد ۲۶، ص ۴۳).

۴-۵. حاج شیخ جابر فاضلى فرزند شیخ خلیل، در نجف اشرف در سال ۱۳۳۳ ق چشم به جهان گشود. جد مادرى وى، حاج سیدعبدالنبى ایروانى از علماى معروف نجف و داماد آیت الله سیدجواد کاظمى مولف دایره المعارف عظیم فقهى «مفتاح الکرامه» بود. یک ساله بود که همراه پدرش به خوى آمد و مقدمات علوم را در خوى فرا گرفت، در سال ۱۳۵۵ ق جهت ادامه تحصیل به حوزه علمیه قم هجرت نمود و از حضور حضرات آیات محمدعلى ادیب تهرانى، آقا شیخ مهدى مازندرانى، آیت الله العظمى سید شهاب‏الدین نجفى مرعشى، و آیت الله العظمى سید محمدحجت و آیت الله العظمى سید محمدتقى خوانسارى و آیت الله العظمى سید صدرالدین صدر و… کسب علم کرد و سال ۱۳۶۵ ق به وطنش مراجعت و مشغول تبلیغ و سرپرستى طلاب علوم دینى خوى وکارهاى خیریه عام المنفعه گردید. معظم له هر وقت فرصتى بدست مى‏ آورد به نگارش مى ‏پرداخت و از چند کتاب تالیف شده او مهمترین آنها به نام «تذکره الفضلاء» پیرامون زندگینامه علماى درگذشته و زنده و شعراى خوى و تاریخ مساجد و مزارات و مدارس علمیه دینى خوى مى‏ باشد.

حاج شیخ جابر از ارادتمندان و طرفداران صمیمى بنیانگذار جمهورى اسلامى ایران حضرت امام خمینى بود و در نجف اشرف و ایران بعد از پیروزى انقلاب با حضرت امام دیدار و ملاقات کرده بود و در نجف یک بار هم حضرت امام از وى دیدن کرده بودند.

مسجدى که آن مرحوم نماز جماعت را در آن برپا مى‏ کرد، یعنى مسجد حاج بابا در زمان انقلاب یکى از سنگرهاى مهم انقلابیون بود و برنامه  ‏هاى راهپیمایى بر علیه رژیم ستم شاهى پهلوى و جلوگیرى از قتل و غارت مردم مسلمان شهر توسط اوباش وابسته به رژیم در آن مسجد طرح ریزى شده و جلسات و سخنرانى ‏هاى مهم دوران انقلاب در آن برگزار مى‏ گردید.

معظم له پس از عمرى خدمت در هدایت مردم مسلمان خوى و مبارزه با ظلم و فساد در سال ۱۴۰۱ق برابر با ۱۳۶۰ش از دنیا رحلت نمود و در خوى در جوار آرامگاه آخوند ملازین العابدین نوایى که خود آن مرحوم آن را تعمیر و بازسازى کرده بودند، مدفون گردید.

از دیگر عالمان خاندان فاضلى مرحوم شیخ على اصغر، فرزند شیخ عبدالله متوفى ۱۳۶۱ ق و شیخ خلیل برادر وى متوفى ۱۳۷۲ و حاج شیخ ابوطالب فاضلى برادر حاج شیخ جابر، مقیم تهران مى ‏باشند که هرکدام به نوبه خود خدمات زیادى به اسلام و مسلمین داشتندکه ذکر آنها در این کتاب مختصر نمى‏ گنجد.

مسجد حاج بابا در خوى، مسجد آن خاندان مى‏ باشد که از بدو تاسیس، حدود دویست سال قبل تا به حال عالمان آن خانواده امام جماعت و واعظ و خطیب آن بوده ‏اند و از مساجد فعال شهر خوى مى ‏باشد.

 

۶- خاندان حضرت آیت الله العظمى حاج سیدابوالقاسم‏ موسوى‏ خوئى(ره)

این خاندان جد اندر جد از سادات بزرگوار بودند و اولین شخصى که از این خاندان در خوى اقامت گزید، آقاسید هاشم فرزند سید على اکبر پدر بزرگ حضرت آیت الله العظمى خویى است؛ نامبرده را فرزندى بود به نام سیدعلى اکبر که پدر حضرت آیت الله العظمى خوئى مى‏باشند و شرح زندگانى علماى این خاندان چنین است.

۱-۶. حضرت آیت الله حاج سید على‏ اکبر، در سال ۱۲۸۵ ق در خوى دیده به جهان گشود. در سال ۱۳۰۷ق براى تحصیل به نجف مسافرت کرد و از محضر آیت الله محمد فاضل شربیائى و آیت الله شیخ محمدحسن مامقانى استفاده نمود، پس از آن به خوى بازگشت و در دوران مشروطیت و هرج ومرج حاکم بر اوضاع کشور، خصوصاً نواحى مرزى به همراهى دو فرزندش – سیدابوالقاسم و سیدعبدالله – خوى را به قصد نجف ترک کرد و در سال ۱۳۴۶ق به مشهد مقدس رفت و امام جماعت در مسجد گوهرشاد شد و چندین بار غبار روبى آستان پرفیض حضرت امام رضا(ع) را به عهده داشت، تا اینکه در سال ۱۳۵۴ ق در واقعه کشف حجاب و انقلاب مردم مشهد که وى نیز یکى از رهبران آن بود، توسط رضاخان به سمنان و سپس به خوى تبعید شد و در مدتى که در خوى بود مسجد مطلب خان را بازگشایى و در آن اقامه جماعت مى‏نمود، تا اینکه در سال ۱۳۶۰ ق بعد از مرگ رضاخان تبعید وى برطرف گردید و دوباره به مشهد بازگشت و باز امام جماعتى مسجد گوهرشاد را به عهده گرفت. در سال ۱۳۷۱ ق براى زیارت قبور ائمه(ع) در عراق به آن کشور مشرف شد و در سن نود سالگى در سال ۱۳۷۱ ه.ق در همانجا وفات نمود. در نجف تشییع جنازه با شکوهى از وى به عمل آمد و شیخ آقا بزرگ تهرانى مولّف الذّریعه بر وى نماز گزارده و در صحن مرقد مطهر حضرت على(ع) مدفون گردید.

وى داراى سه فرزند اهل علم بود: آقا میرعبدالله خوئى ساکن کربلا که در سال ۱۳۷۸ق در همانجا وفات نمود، حاج سیدجعفر خوئى ساکن تهران، و حضرت آیت الله العظمى سیدابوالقاسم خوئى.

۲-۶. آیت الله العظمى حاج سید ابوالقاسم موسوى خویى: زمانى که مرحوم حاج سید على‏اکبر خویى، در خوى مشغول تدریس طلاب خوى بودند، یک روز صبح یکى از شاگردانش به نام سلمان وارد کلاس مى‏شده و به استادش مى‏گوید که دیشب در مورد وى خوابى دیده و حامل پیامى براى وى مى‏باشد، او مى‏گوید که دیشب حضرت امیرالمومنین على (ع) را در خواب دیدم که فرمود: به سید على‏ اکبر بگو »حمل عیالش پسر است و اسم او را ابوالقاسم گذاشتم و له شأن  در پانزدهم ماه رجب سال ۱۳۱۷ قمرى نوزادى که منتظر آن بودند چشم بدنیا گشود، پدرش بنا به سفارش امیرالمومنین على (ع) نام او را ابوالقاسم گذاشت. پس از اینکه چند سالى از عمرش گذشت، قرآن و خواندن و نوشتن را در نزد پدر آموخت و در سیزده سالگى به همراه پدر و برادر بزرگترش رهسپار نجف گردید.

ایشان از کودکى و نوجوانى به هوش و ذکاوت، حافظه و استعداد در میان همسالان خود معروف بودند و در اندک زمانى گوى سبقت را از همگنان خود ربودند پس از یادگیرى مقدمات نزد بزرگان و اساتید، در سن ۲۱ سالگى به درس خارج قدم نهاده و در دروس فقه و اصول از انبوه دانش این اساتید نام آور نجف آیات عظام: شیخ فتح الله شریعت اصفهانى (م ۱۳۳۹ ق)، میرزاى نایینى (م ۱۳۵۵ ق)، آقا ضیاء عراقى (م ۱۳۶۱ ق)، شیخ محمد حسین غروى اصفهانى (م ۱۳۶۱ ق) توشه‏ ها برگرفت.

و نیز حکمت و فلسفه را از مرحوم آقا سید حسین بادکوبه‏ اى (م ۱۳۵۸ ق) و اخلاق را از آقا سید عبدالغفار مازندرانى (م ۱۳۶۵ ق) و سیر و سلوک را از استاد بزرگ عرفان آیت حق آیت‏الله العظمى آقا سید على قاضى تبریزى (م ۱۲۶۶ق) استفاده نمود.

هم مباحثه‏ هاى ایشان عبارتند از: مرحوم آیت الله العظمى میلانى (م ۱۳۶۵ ق)، مرحوم علامه سید محمدحسین طباطبائى (م ۱۴۰۲ ق)، مرحوم آیت الله سیدصدرالدین جزایرى و دیگران.

در سال ۱۳۵۲ ق بسیارى از بزرگان حوزه علمیه نجف، همچون حضرات آیات: نائینى، کمپانى عراقى، بلاغى، میرزا على آقا شیرازى، و آقاسیدابوالحسن اصفهانى به ایشان اجازه اجتهاد داده و مراتب علمى و تقوایى ایشان را تأیید و تأکید کردند.

او ضمن تحصیل علم، سطوح پائینى را نیز تدریس مى‏ کرد تا اینکه در سال ۱۳۵۲ ق درس خارج اصول و فقه را شروع کردند قریب پنجاه سال هزاران تشنه دانش اهل بیت را از آبشخور علوم خویش سیراب و در عین حال دیگر وظایف زعامت و مرجعیت را به بهترین وجهى ایفا نمودند. در تعلیم و تدریس بسیار چیره دست بوده و با تسلطى شگفت انگیز به تدریس مى‏ پرداختند؛ وى در هنگام درس شمرده، فصیح، منظم و مرتب سخن گفته و از پرداختن به حشو و زواید پرهیز مى‏ نمودند.

مؤلف کتاب آثار الحجه که آن را در ۱۳۷۳ ق نگاشته است، مى‏ نویسد:

«جناب حجت الاسلام والمسلمین آیت الله فى العالمین آقاى حاج سید ابوالقاسم خویى اسطوانه علمى نجف و اول مدرس خارج و محقق و مدقق عصر حاضر و حوزه تدریسش در نجف است و از حیث کم و کیف شهرت جهانى دارد».( آثار الحجه، ج ۲، ص ۲۹۴).

علماى بسیارى درظرف پنجاه سال از محضر پرفیض ایشان خوشه چینى کرده و در سراسر جهان اسلام در کشورهاى مختلف اسلامى، از هند و افغانستان و پاکستان و ایران گرفته تا عراق و حجاز و لبنان و ترکیه و کشورهاى حاشیه خلیج فارس مشغول خدمت و تبلیغ و ترویج دین مبین اسلام و مذهب حقه جعفرى هستند که ما به جهت کثرت آنها و طولانى شدن مقال از ذکر اسامى آنها معذوریم.( براى اطلاع بیشتر از نام شاگردان ایشان به کتاب«یاد نامه حضرت آیت الله العظمى آقاى حاج سید ابوالقاسم خویى» ص ۷۱ تا ۷۴ مراجعه شود).

 

 آیت الله خویى و انقلاب اسلامى ایران

«از آغاز حرکت خروشان مردم مسلمان ایران به رهبرى امام خمینى – قدس سره – از سال ۱۳۴۱ که رژیم غاصب و جنایت پیشه پهلوى با طرح مسأله انجمن هاى ایالتى و ولایتى در صدد اجراى نقشه‏ هاى ضد دینى خود برآمد، مراجع عالیقدر و علماى اعلام همه یک پارچه نبرد بى‏امان خویش را با دولت جبار و خائن شروع نمودند. یکى از این یزرگان آیت الله خویى بود که از اوان نهضت با صدور اعلامیه‏ ها، پیام ها و تلگرام ها، نقش خود را در پیشبرد حرکت اسلامى مردم ایران ایفا مى‏ کرد اقدامات ایشان که از مهرماه ۱۳۴۱ شروع شد، همه حاکى از ژرف‏نگرى و عمق نظر ایشان است».

 

 تألیفات و تقریرات

ایشان متجاوز از سى و چهار عنوان کتاب در موضوعات مختلف اسلامى، اعم از فقه و اصول و تفسیر و رجال و غیره تالیف کرده ‏اند که مهمترین آنها عبارتند از:

  1. معجم رجال حدیث : یکى از کم نظیرترین کتب رجالى شیعه و در برگیرنده احوال ۱۵۶۷۶ نفر از راویان حدیث است که با نگارش زیبا و ترتیب ابتکارى و تحلیل و منهج علمى در ۲۳ جلد به چاپ رسیده است.
  2. البیان فى تفسیر القرآن: یکى از بهترین کتبى است که پیرامون علوم قرآنى تالیف گردیده است و در آن پس از مقدمه به تشریح وتفسیر سوره فاتحه تا آیه ششم پرداخته است.
  3. اجود التقریرات در دو جلد تقریرات درس اصول مرحوم آیت الله العظمى میرزاى نائینى.
  4. تکمله منهاج الصالحین، منهاج رساله عملیه مرحوم آیت الله العظمى حکیم بوده، که معظم له با آراء خود منبطق نموده و بر آن تکمل ه‏اى نیز نگاشته است.
  5. توضیح المسائل۶- مستحدثات مسایل ۷- قصیده در مدح امیرالمومنین(ع) در ۹۰۰ بیت و چندین رساله دیگر.

علاوه بر تالیفات بالا، شاگردان ایشان در خلال تحصیل خود، همواره به ضبط بیانات استاد در فقه و اصول پرداخته و در مجلس درس وى به نگاشتن افادات ایشان اشتغال داشته‏ اند. مقام معظم رهبرى حضرت آیت الله خامنه ‏اى در این مورد فرموده ‏اند:

«یکى از عواملى که مرحوم آیت الله العظمى آقاى خویى را در کار گسترش علم فقه و اصول موفق کرد، این بود که درس هاى ایشان به شکل منظمى نوشته مى‏ شد، سبک درس ایشان خیلى منظم و مرتب بود. ما در سال ۱۳۳۶ که حوزه درس ایشان را درک کردیم، دیدیم که کسى در درس ایشان اصلاً اشکال نمى‏ کرد ایشان درس را مى ‏گفتند و کسانى آن را مى‏ نوشتند و بحث مى‏ کردند و بعد هم منتشر مى‏ شد».

در اینجا برخى از تقریرات چاپ شده آن استاد بزرگوار را ذکر مى‏ کنیم:

التنقیح فى شرح العروه الوثقى، تحریرالعروه الوثقى، معتمد العروه الوثقى، مبانى العروه الوثقى، مدارک العروه الوثقى، فقه العتره فى زکاه الفطره، محاضرات فى الفقه الجعفرى، مصباح الفقاهه، المعتمد فى شرح المناسک، مبانى منهاج الصالحین، مبانى الاستنباط، المحاضرات فى اصول الفقه، مصباح الاصول، مصابیح الاصول، جواهر الاصول، دراسات فى الاصول العملیه و دهها کتاب دیگر.

 موسسات خیریه

آیت العظمى خویى همواره در جهت رفع نیازمندی هاى فرهنگى و دینى و اجتماعى – اقتصادى و … شیعیان گام برداشته و موسسات زنجیره‏اى ایشان در گوشه و کنار جهان شاهد صدق این مدعا است. به غیر از احداث و تاسیس صدها مسجد، مدرسه، حسینیه، کتابخانه، درمانگاه، بیمارستان، و دارالایتام در اقصى نقاط کشورهاى اسلامى، موسسات بزرگ خیریه در برخى از کشورهاى جهان که شیعیان بسیارى در آنها سکونت دارند به نام ایشان احداث شده است.

این موسسات که ساختمان مرکزى آن در لندن است و به نا«موسسه الامام الخویى الخیریه» نامیده مى‏ شود – شامل قسمت هاى مختلف مورد نیاز چون مسجد، حسینیه، چاپخانه، کتابخانه، سالن هاى سخنراى ویژه دختران و پسران، دارالضیافه، دارالایتام، درمانگاه و داروخانه، بازار، غسالخانه، حمام ز خانه‏هاى مسکونى روحانیون و غیره مى‏باشد.

این موسسات در شهرهاى ذیل بنا شده ‏اند: نجف، کوفه، مشهد، قم، اصفهان، بیروت (لبنان)، اسلام آباد، کراچى (پاکستان)، کوآلالامپور (مالزى)، بمبئى (هندوستان)، بانکوک (تایلند)، داکا (بنگلادش)، سوانزى، دیترویت، نیویورک (آمریکا)، تورنتو (کانادا)، لندن (انگلستان).

(براى آشنایى بیشتر، رک: مقاله «موسسه الامام الخویى الخیریه» فکرتها و مشاریعها، مجله الموسم ، ص ۵۵۹ – ۵۶۶).

 رحلت

آیت الله العظمى خویى پس از ۹۴ سال زندگى و برجاى نهادن صدها خدمات بزرگ دینى و دهها آثار دیگر، با تحمل فشارها و رنج ها، دردها و مصیبت ها، و پس از یک سال دورى از جوار جد بزرگوارش امیرالمومنین و تبعید به کوفه، سرانجام فروغ فروزان زندگانیش در عصر روز شنبه هشتم صفر ۱۴۱۳ ق برابر با ۱۷ مرداد ۱۳۷۱ ش براى همیشه خاموش شد و مسلمانان را با اندوهى جانکاه مواجه کرد. و در نیمه ‏هاى شب با حضور ماموران امنیتى رژیم بعث، پیکر پاکش غریبانه و مظلومانه و بدون تشییع، پس از گزاردن نماز توسط حضرت آیت الله حاج سیدعلى سیستانى بوسیله چند تن از خویشانش در مسجد حضراء به خاک سپرده شد.

با انتشار خبر وفات ایشان رژیم بعث عراق با اعلام حکومت نظامى در عراق از برگزارى هرگونه مجلس یاد بود جلوگیرى کرد. اما در ایران از سوى دولت جمهورى اسلامى سه روز عزاى عمومى اعلام شد و مردم به نوحه خوانى و عزادارى پرداختند.

از سوى رهبر معظم انقلاب، مراجع تقلید و علماى اعلام، روساى قواى سه گانه و… پیامهاى تسلیت و مجالس بزرگداشت در ایران و کشورهاى مختلف جهان برگزار شد.

 

 فرزندان روحانى حضرت آیهالله العظمى خویى

۱- مرحوم حجت الاسلام والمسلمین حاج سید جمال الدین خویى، وى بازوى تواناى پدر و خادمى دلسوز براى حوزه‏ هاى علمیه و شیعیان بود، که در عید فطر ۱۴۰۴ ق در اثر بیمارى بدرود حیات گفت و به دستور حضرت امام خمینى در حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه(س) در قم به خاک سپرده شد.

۲- مرحوم حجت الاسلام آقاى حاج سیدعلى خویى، وى در زمان حیات پدر در اثر تصادف درگذشت.

۳- حجت الاسلام والمسلمین حاج سید محمدتقى خویى، از او تقریرات درس پدر بزرگوارش به نام مبانى العروه الوثقى در چهار جلد به چاپ رسیده است.

(با کمال تأسف در ۸ صفر ۱۴۱۵ق که ایشان به ماسبت دومین سالگرد وفات پدرشان، از کربلا عازم نجف اشرف بودند در یک تصادف ساختگى جان به جان آفرین تسلیم کردند).

۴- حجت الاسلام سید عبدالمجید خویى.

(اقتباس از مقاله «اسوه» تالیف دانشمند محترم ناصرالدین انصارى قمى چاپ شده در یاد نامه حضرت آیت الله العظمى خویى با تلخیص و اضافات.)

 

۷- خاندان نمازى خویى

این خاندان که چند تن اهل علم و تقوى از آن برخاسته ‏اند، اگر چه تاریخ زندگى قومى و نَسَبى آنان زیاد معلوم نیست ولى آنچه که در مورد این خاندان مى‏ دانیم همان شخصیت هاى علمى مى‏باشند که از آن بروز کرده و نام این قوم را جاودان ساخته اند و آنها عبارتند از:

۱-۷. آخوند حاج شیخ محمد نمازى، عالمى بود عامل و فاضل و زاهد، چونکه دائما مشغول نماز بود بدین جهت وى را نمازى لقب دادند. داماد وى حاج محمد در سال ۱۲۰۰ ه .ق براى تدریس او مدرسه ‏اى در کنار منزلش احداث نمود که تاکنون به نام مدرسه نمازى باقى مانده و صدها عالم از آن به مراتب عالى علم و عمل راه یافته ‏اند. بعدا حسین خان ماکوئى در سال ۱۲۳۸ ه .ق مسجدى جهت اقامه نماز شیخ در جنب مدرسه مزبور ایجاد نمود که الان هم به نام مسجد شیخ معروف و آباد مى ‏باشد.

معظم له در مسجد و مدرسه مزبور انجام وظیفه مى‏ کرد تا اینکه در حدود سال ۱۲۵۰ ه.ق در خوى وفات نمود.

۲-۷. شیخ محمد جعفر نمازى، وى فرزند شیخ محمد بوده و در مسجد پدرش اقامه جماعت مى‏ نمود و نماز جماعتش به اندازه ‏اى مورد علاقه مردم بود که براى نماز صبحش از یک فرسخى شهر مى ‏آمدند و همچنین در وعظ و ارشاد نظیر نداشت.

وى کتابى تالیف کرده به نام حدائق الاشارات در پنج جلد در احوال آل عبا علیهم السلام که جلد مربوط به حضرت فاطمه زهرا علیهم السلام نسخه‏ هاى خطى آن در مدرسه نمازى (ش ۱۰۳) و کتابخانه حضرت آیت الله مرعشى نجفى به شماره (۵۳۲۷) و(۵۵۴۶) و نسخه‏اى نیز در نزد استاد محترم حجت الاسلام والمسلمین شیخ جلیل هنرور در خوى مى‏ باشد. و از جلد مربوط به حضرت امیرالمومنین فقط یک نسخه در اختیار سرور گرامى حجت الاسلام والمسلمین سید عبداللطیف قرشى مى‏ باشد، اما از سایر مجلدات این کتاب اثرى نیست. این کتاب به فارسى نوشته شده است. ایشان تا آخر عمرش مشغول افادات و افاضات بود تا اینکه در سال ۱۲۹۶ ه.ق وفات نمود.

۳-۷. شیخ عبدالوهاب نمازى، فرزند ملا محمد جعفر مى‏ باشد. در نجف از شاگردان مرحوم سید کاظم یزدى و از خواص اصحاب وى بود. بعد از مراجعتش به خوى در مسجد خانوادگى شان امامت جماعت مى‏نمود و تدریس هم مى ‏کرد. و ضمنا قریحه شعرى هم داشت. منظومه ‏اى به عربى در ارث و نکاح سروده است.

وفاتش در سن هشتاد و هشت سالگى در سال ۱۳۵۸ در خوى اتفاق افتاد و در کنار قبر آخوند نوائى مدفون گردید.

۴-۷. ملا محمدرضا پیشنماز، وى فرزند ملا محمد نمازى مى‏ باشد، از زندگانى وى اطلاعى در دست نیست. کتاب «قوانین الاصول» به شماره (۱۳۴) در کتابخانه خطى مدرسه نمازى خوى و همچنین مجموعه رسایل و حید بهبهانى موجود در کتابخانه مقبره سید یعقوب خوى هر دو را در سال ۱۲۲۳ ه.ق در کربلا استنساخ کرده است.

۵-۷. ملا محمد نمازى: فرزند ملا محمد رضا، و نوه ملا محمدنمازى بانى مدرسه نمازى مى‏ باشد. تالیفاتى در فقه و اصول دارد که عبارتند از: دروس حائرئیه، تقریرات درس سیدابراهیم قزوینى که در کربلا تالیف کرده و نسخه آن در کتابخانه مقبره سید یعقوب در خوى مى‏باشد، حاشیه قواعد الاحکام که در سال ۱۲۸۵ه.ق در مدرسه صالحیه قزوین تالیف کرده و به شماره (۱۸۶) در مدرسه نمازى خوى موجود است.

 

 فصل دوم: علماى خوى

تعدادى از علماى خوى که مربوط به خاندانهاى مشهور خوى بودند در فصل قبلى ذکر شد، در این فصل تعدادى دیگر از علماى خوى غیر از آنها ذکر مى‏ گردد، البته چون تعداد علماى باقى مانده زیاد مى‏ باشد ما چند نفر از آنها را برگزیده و مختصرى از زندگینامه ‏شان را مى ‏آوریم:

۱- آیهالله شهید حاج میرزا ابراهیم دنبلى خویى (۱۲۴۷ – ۱۳۲۵ق)، در سال ۱۲۴۷ ق در خوى چشم به جهان گشود. آباء و اجداد وى از خانها و اشراف شهر بودند، ولى وى از همان اوان کودکى مصمم مى‏شود که بر خلاف طریقه پدرانش وارد جرگه اهل علم بشود. بعد از تحصیل مقدمات علوم دینى در خوى راهى نجف اشرف مى‏شود و از محضر بزرگان حوزه آن عصر مانند خاتم المجتهدین شیخ مرتضى انصارى و آیت الله شیخ مهدى نجفى و آیت الله شیخ مهدى کاظمى خوشه چینى مى ‏نماید و در سال ۱۲۶۲ ق بعد از کسب اجازه نامه از دو استادش مرحوم نجفى وکاظمى به خوى باز مى‏ گردد و در این شهر متصدى ترویج دین و صیانت از حریم شرع مى‏گردد.

اوژن اوبن سفیر فرانسه در ایران که در هنگام گذر از خوى با شهید دیدار کرده وى را چنین وصف مى‏ کند:

«مجتهد بزرگ شهر حاجى میرزا ابراهیم آقا از احترام فوق العاده عموم برخوردار است، خانه ‏اش کوچک است و تنها یکى از اطاقهاى آن که با فرش مفروش شده پنجره‏اش به حیاط کوچکى باز مى‏شود. در آستانه در طبق رسم قدیمى محجر چوبى گذاشته ‏اند، یعنى در اینجا باید کفشها را از پا درآورد، مرد محترم کهنسال نزدیک اطاق در میان تعداد بیشمارى کتاب در موضوعات فقه اسلامى و پرونده‏ هایى که براى اتخاذ تصمیم و صدور راى به حضور وى آورده ‏اند، نشسته است و ریشش را با حنا رنگ مى‏کند، بعد از ادامه تحصیل در نجف و کسب فیض از محضر استادان بزرگ به شهر خود بازگشته تا دین و عدالت را در میان همشهریانش گسترش دهد. با آنکه ثروت زیادى دارد، ولى خود با قناعت زندگى مى‏ کند و بیشتر درآمد حاصل از املاکش را صرف احسان و صدقه مى‏کند. به موجب وصیتش بعد از درگذشت وى همه داراییش وقف امام سوم است. عده‏اى که به دیدار و زیارت وى مى ‏آنید، قابل شمارش نیست. او چندین بار به زیارت مکه نایل شده و با وجود کبر سن حداقل دو سال یکبار به شهرهاى کربلا و مشهد مشرف مى‏ شود. اهالى خوى هنگامى که او را مى ‏بینند، با چنین علو مقام چون یک فرد عادى کفش ها زیر بغل در مسجدى مشغول دعا خواندن است، سخت به هیجان مى ‏آیند». (اوژن اوبن، ایران امروز، ترجمه على اصغر سعیدى، ص ۸۴).

بارى شهید علاقه وافرى به حضرات ائمه علیهم ‏السلام داشت و به همین جهت با وجود کمبود وسایل نقلیه در آن عصر دو سال یک‏بار به عتبات عالیات مشرف مى‏ شد در یکى از این مسافرت ها در سامراء با میرزاى بزرگ سید محمدحسن شیرازى در مجلسى مباحثه فقهى پیش مى ‏آید، شهید نظرى مخالف میرزا ابراز مى ‏کند و هر دو طرف در تائید نظر خود  ادله‏اى مى ‏آورند و مجلس خاتمه مى‏ یابد و شهید سامرا را به طرف کاظمین ترک مى‏کند. مرحوم میرزا بعداً به مدارک مسأله مراجعه مى‏ کند و صحت نظر شهید براى میرزا ثابت مى‏ شود، فورا به وسیله شخصى به دنبال شهید پیغام مى ‏فرستد و عذر خواهى مى‏ کند.(امینى، عبدالحسین شهداء الفضیله، ص ۳۴۳ ).

مشهور است که شهید هنگام عزیمت به نجف اشرف براى تحصیل علم، از مولى امیرالمومنین سه حاجت خواسته بود: اول اینکه اگر اولاد صالح برایش مقدر نشده، بدون اولاد بماند. دوم خداوند ثروت زیادى به وى عطا کند تا در راه دین صرف کند سوم مرگش با شهادت باشد.

و این هر سه خواسته شهید مستجاب شد. اما خواسته اول، مرحوم شهید تا آخر عمر اولادى نداشت و بدون اولاد از دنیا رفت.

اما خواسته دوم شهید که ثروت زیاد براى صرف در راه خدا بود. شهید آنقدر توانگر شده بود که شاید در آن عصر کمتر شخصى در خوى مانند شهید آن همه مال و ملک داشت. ولى وى به عهد خود وفا کرد و در زمان حیات خود مقدار کمى از عوائد املاکش را صرف مخارج شخصى خود و بقیه را صرف کارهاى شرعى و احسان در راه خدا مى‏کرد و بعد از خودش همه آن اموال را براى صرف در راه خدا وقف کرد و تمامى موارد وقف و وجوه صرف آنها را در کتابى به نام وقفنامه مرقوم داشته که فعلاً موجود است. از جمله مواردى که وى صرف عوائد موقوفات خود را براى آنها وصیت کرده عبارتند از:

عزادارى براى امام حسین(ع) در دهه اول ماه محرم در حسینیه خود آن مرحوم.

اطعام فقرا و مساکین در روز تاسوعا و عاشورا و شبهاى احیاى ماه مبارک رمضان.

در نظر گرفتن مبالغى قابل توجهى براى تعمیر مساجد شهر هر ساله.

در نظر گرفتن مبلغ قابل توجهى جهت کمک به طلاّب علوم دینى بطور سالانه.

انجام یک حج نیابتى هر سال براى آن مرحوم، و موارد بسیار دیگر که ذکر آن در این مختصر میسور نیست.

هم اکنون موقوفات آن مرحوم زیر نظر اداره اوقاف شهرستان خوى اداره مى‏شود و عوائد آن در موارد مذکوره صرف مى‏ گردد.

اما دعاى سوم شهید که درخواست شهادت از خداوند بود، آن نیز مستجاب شد، بدین نحو که در ایام مشروطیت بنا به بعضى کارهاى خلاف شرع که از مجاهدین سر مى‏زد، آن مرحوم با آنها موافق نبود، لذا در پى آزار و اذیت وى بودند تایکى از مجاهدین در روز ششم شعبان ۱۳۲۵ق وقتى آن مرحوم قصد داشت از منزلش بیرون بیاید دم در وى را مورد اصابت گلوله قرار داد و همانجا شهید شد، با توجه به جو رعب و وحشتى که آن روز بر شهر حاکم بود تشییع جنازه ‏اى از آن مرحوم بعمل نیامد و مرحوم آقا میرعلى اکبر موسوى پدر حضرت آیت الله العظمى سید ابوالقاسم خویى(ره) در حسینیه آن مرحوم بر وى نماز خوانده، همانجا دفن کردند.

بعد از چهار سال که خواستند آن مرحوم را بنا به وصیتش به نجف منتقل کنند، بنا به نقل شاهدان عینى هنوز جسم مطهر آن مرحوم سالم بود، به طورى که مامورین مرزى عراق مانع شده و گفته بودند که ما اجازه ورود جنازه تازه فوت شده را نداریم و با دادن مبلغ زیادى توانسته  بودند جنازه را به نجف ببرند(از  یادداشتهاى مرحوم میرزا صادق برادرزاده آن مرحوم).

در نجف آن مرحوم براى خود مقبره ‏اى در وادى السلام نزدیکى بقعه مولى على تهرانى آماده کرده بود که در همانجا مدفون شد.

آن مرحوم که فقه اصول را در نزد فقهاى نامدارى چون شیخ انصارى تلمذ کرده بود، از توان علمى بالایى در فقه و اصول و تفسیر و حدیث برخوردار بود که در تالیفاتش به خوبى نمایان است.

شهید چند کتاب علمى تالیف کرده که در باب خود بى ‏نظیرند، این تالیفات همه به زبان عربى نوشته شده ‏اند و اسامى آنها عبارتند از:

  1.  الدره النجفیه فى شرح نهج البلاغه الحیدریه، در دو جلد.
  2.  اربعین حدیثاً.
  3. ملخص المقال فى تحقیق احوال الرجال.
  4. الادعیه.
  5. تلخیص جلد هفتم بحارالانوار.
  6. رساله ‏اى در اصول فقه.
  7. حاشیه رسایل شیخ انصارى.

غیر از سه کتاب آخرى، بقیه تالیفات آن مرحوم در زمان حیات خودشان به طبع رسیده ‏اند.

کتابخانه عظیمى داشت که با بقیه اموالشان وقف کرده بودند و بعد از خودش به کتابخانه مدرسه نمازى خوى انتقال یافت.

۲-اسماعیل هلال الدین خویى

عالمى مطلع و فاضلى متتبع بوده که قریحه شعرى هم داشت و در اشعارش به «دیوانه» تخلص مى‏ کرد. در سال ۱۲۸۰ ه .ق در خوى متولد شده و در سال ۱۳۰۰ ه .ق به نجف اشرف مهاجرت کرده و با سید جعفر حلى شاعر مصاحبت داشت، تالیفات وى عبارتند از:

کشکول به نام اللمعات الغرویه در چهار جلد، دررالاصداف در شرح زندگینامه رجال نامى، فواید العدریه، شرح دعاى سمات و تذکره الخواتین و غیره.

وفات وى در سال ۱۳۲۸ ه.ق  اتفاق افتاده از جمله شعارش این رباعى است:

اى آنکه دلم غیر جفاى تو ندید

وى از تو حکایت وفا کس نشنید

قربان سرت شوم بگو از ره لطف

لعلت بدلم چه گفت کز من برهید

 

۳- علامه میرزا حبیب اله هاشمى خویى (شارح نهج البلاغه)

وى تحصیلات مقدماتى علوم را در خوى گذراند و به سال ۱۲۸۶ ه .ق عازم نجف اشرف گردید و از محضر میرزا حبیب اله رشتى و میرزا محمدحسن شیرازى و حاج سید حسین کوهکمرى استفاده نموده و به خوى مراجعت نمود و مشغول تالیف کتاب و تدریس طلاب گردید. در همین ایام تالیف مهمترین کتاب خود منهاج البراعد فى شرح نهج ‏البلاغه را شروع کرد. بعد از آنکه چند جلد از آن را تالیف کرد، براى چاپ آن به تهران رفت و سه جلد آن را به چاپ رسانید، لکن اجل مهلت نداد و در سال ۱۳۲۴ ه .ق در تهران وفات یافت و در کنار بارگاه حضرت عبدالعظیم در شهر رى مدفون گردید. شرح او بر نهج البلاغه مفصل ترین شرحى است که یک عالم شیعى بر نهج البلاغه نوشته و چون ناتمام مانده بود، لذا ۵ جلد آن از جلد ۱۵ تا ۱۹ توسط استاد علامه حضرت آیهالله حسن حسن‏زاده آملى مد ظله ‏العالى و ۲ جلد دیگر (جلد ۲۰ و ۲۱) توسط محقق توانا محمد باقر کمره‏اى تکمیل گردید و تمامى شرح در ۲۱ جلد به چاپ رسیده این شرح از اول تالیف تا بحال مورد استفاده و رجوع علماى شیعه بوده است. ایشان دو فرزند اهل علم به نام‏ه اى حاج میرزا ابوالقاسم امین الاسلام و میرزا ابوالحسن داشته است.

 

۴- ملاحسین ثابت خویى

شاعرى ماهر بود و در اشعارش «ثابت» تخلص مى ‏کرد. مدتى به قفقاز رفته و بعد از اقامت طولانى در آنجا به خوى مراجعت نمود. نامبرده آزادیخواه بود و در ایام مشروطیت با مجاهدین همکارى مى‏ نمود، ولى با مشروطه‏ چى ‏هاى بیدادگر مخالف بود. وفاتش در سال ۱۳۳۶ ه.ق در خوى اتفاق افتاد. اشعار زیادى دارد. آثارش متفرقه و پراکنده هستند، کشکولى از وى در کتابخانه مدرسه نمازى خوى به شماره (۷۶۸) و نیز مجموعه ‏اى حاوى اشعار نزد فاضل معاصر جناب حجت الاسلام والمسلمین شیخ سعید فاضلى و کتابچه ‏اى نیز در مراثى به خط خودش در نزد نگارنده موجود است.

در تضمین غزل حافظ با این مطلع:

هزار دشمنم ار مى‏کند قصد هلاک

گرم تو دوست منى از دشمنان ندارم باک

این غزل را سروده است:

تمام لشگر اگر مى ‏کنند عزم هلاک

گرم تو دوست منى از دشمنان ندارم باک

اگر صداى تو آید بگوش من به نفس

زمان زمان کنم از غم چوگل گریبان چاک

ز شوق وصل تو بى‏صبر و بى قرارم من

بود صبور دل اندر فراق تو حاشاک

تو گر ذلیل بدارى مرا به از عزت

ورم تو زهردهى به که دیگران تریاک

به کنه ذات و صفات تو هر نظر نرسد

بقدر بینش خود هر کسى کند ادراک

ز درگهت نروم گر زنى به شمشیرم

سپر کنم سر و دستت ندارم از فتراک

اذوق شربت موت بسیفک شوقا

لان روحى قد طاب ان یکون فداک

عزیر خلق جهان آن زمان شود ثابت

که بردرش به نهد روى مسکنت برخاک

 

۵- شیخ عبدالحسین اعلمى، فرزند ملامحمد شاه خویى

عالمى در شهر خوى بس المعى

حاجى شیخ عبدالحسین اعلمى

( این شرح حال را فرزند وى سرهنگ محمداعلمى تهیه و توسط داماد صاحب ترجمه حجه الاسلام والمسلمین حاج شیخ عباس آزرم، براى نگارنده ارسال داشته است).

در حدود ۱۲۹۰ ه .ق در خوى متولد و علوم مقدماتى را نزد شهید آیت الله حاج میرزا ابراهیم دنبلى فراگرفت و بنا به صلاحدید استادش در جوانى راهى نجف اشرف گردید. و مدت ۱۵ سال در آن جا اقامت کرده و از محضر اساتید وقت چون آیت الله حاجى محمدامین هادى تهرانى و آخوند ملا محمدکاظم خراسانى تحصیل علم نمود و پس از طى مراتب علم و عمل، به تائید و گواهى استادش، مولى هادى تهرانى، به مقام اجتهاد نایل و به خوى مراجعت نمود.

در دوره مشروطه در انجمن مشروطه خواهى شرکت فعال داشتند، ولى به محض احساس انحراف عملکرد مشروطه خواهان از جاده مستقیم شرع، از آن کناره‏ گیرى کرد و در زمان حکومت میرزا بلورى حاکم خوى مدت چند سال مسئولیت عدلیه خوى را افتخارى به عهده داشت.

در موضوع کشف حجاب و ممنوعیت لباس روحانیت سایر اعمال ضد اسلامى رضا شاه، مبارزاتى علیه او داشته و در این باره سعى و تلاششان نافذ افتاد تا اینکه در خوى چند تن از روحانیون بافضل و باسواد ملبس به لباس روحانیت باقى ماندند. هنگام اشغال خوى به وسیله قواى روسى سخنرانى تاریخى بر علیه ظلم و ستم اجنبى ایراد کرد که مورد تهدید فرماندهان روس گردید و به حول و قوه الهى از معرکه خلاصى یافتند.

از تالیفاتش: کتاب «کلمه سواء» به زبان عربى در اثبات صانع تعالى و توحید و کتاب «اقامه الحجه فى ازله الشبهه» به زبان فارسى در ردبهائیت و غلات، مى‏ باشند.

عاقبت در آخر ذیقعده سال ۱۳۷۰ ه.ق رحلت نموده و در کنار مرقد آخوند نوایى در آرامگاه ابدى خود قرار گرفت.

 

۶- شیخ على خاکمردانى ولدیانى

در سال ۱۲۹۲ ه.ق در خوى متولد شد و علوم مقدماتى را در زادگاهش تحصیل نموده و بعدا راهى نجف اشرف گردید و از محضر آخوند خراسانى و ملا هادى تهرانى استفاده نمود و مدت مدیدى در عتبات متوقف شد. در اثر بیمارى به ایران مراجعت نمود و اغلب بلاد ایران را سیر کرده و به خوى عودت نمود و براى اقامت، شهر ارومیه را انتخاب کرد و در سنه ۱۳۵۰ ه.ق در قصبه شرفخانه کنار دریاچه ارومیه وفات نمود. از تلامذه وى محقق توانا مرحوم جلال الدین محدث ارموى مى‏ باشد.

تالیفات متنوعه زیادى دارد که اهم آنها عبارتند از:

تشریح الصدور فى الوقایع الایام و الدهور شامل شش جلد، تذکره العارفین فى الردّ على الوهابین، تعدیل الاوج والحضیض فى نفى الجبر و التقویض، شرح دعاى صباح، وسیله القریه فى شرح دعاء الندبه و سایر تالیفات.

وى اشعار فصیحى نیز سروده که از جمله آنها تخمیس قصیده طوسیه صاحب بن عباد و مثنوى نامه مى‏ باشد. در اشعارش به «ملتجى» تخلص مى‏ کرد.

چند بیت از اول مثنوى نامه‏اش چنین است:

اى خدا اى واهب اصل وجود

اى تو منظور همه اهل سجود

علت ابداع باشى بى غرض

جمله معلول تو جوهر یا عرض

از تو باشد جمله نعمتهاى ما

قوت و قدرت، فتوتهاى ما

 

 ۷- ملاعلى خویى

تولدش در خوى بود و در نجف از شاگردان ارشد شیخ انصارى بود و کاتب تقریرات او بوده و به اندازه‏اى استعداد علمى داشت که بعد از استادش لیاقت جانشینى وى و مرجعیت را دارا بود. ولى در سال ۱۳۰۹ ه.ق در سن جوانى در نجف وفات نمود. تالیفاتش عبارت است از:

حاشیه بر رسائل شیخ انصارى، رساله در خبر واحد، و رساله در اصل مثبت، و رساله ‏هاى دیگر.

 

۸- حجهالاسلام خویى

حاج شیخ فضل الله فرزند ملا قاسم مشهور به حجه الاسلام، تحصیلات ابتدائى را در خوى گذرانده و عازم نجف اشرف گردید و از مرحوم شیخ محمد حسین کاظمى کسب علم کرد و در سال ۱۳۰۰ بعد از تکمیل تحصیل و نیل به مقام اجتهاد به خوى مراجعت نمود.

در تهاجم آسوری ها به آذربایجان این رادمرد، شجاعت هاى بى ‏نظیرى از خود نشان داد تا اینکه خوى را از سقوط نجات داد همانطورى که قبلا بیان گردید در حالیکه شهرهاى ارومیه و سلماس به اشغال مهاجمین درآمده بود. وى شخصا در میدان مبارزه حاضر بود و در شب قبل از شروع جنگ، ابتدا خطبه جهاد را از نهج البلاغه با فصاحت و وقار تمام و با صداى رسا خواند و شور و هیجانى در دلها ایجاد کرد و بدین گونه سخن خود را ادامه داد:

«مردم مى‏ دانید که دشمنى به ما روى آورده که معنى رحم و شففت را نمى‏ داند، به هر شهرى از مسلمانان دست یافته، جوى‏ ها از خون ایشان جارى کرده است. بعد از آنکه مردم دو شهر ارومیه و سلماس در مقابل این تجاوزکاران سرتسلیم فرود آوردند، ما مى‏ دانیم که با آنان چه رفتار ناجوانمردانه‏ اى کردند، مى‏ خواهم که با افتخار به استقبال مرگ بشتابیم و شاهد هتک ناموس زنان و قتل اولاد صغیر خود نباشیم، مردم چرا باید از مرگ بترسیم و حال آنکه در هر جا باشیم به موقعش او به ما راه خواهد یافت. مردم من تصمیم گرفته‏ام که تا جان در بدن دارم، ولو اینکه تنها باشم با دشمن ستیزه جو و سنگدل و بى‏رحم  بجنگم و مقاومت و پایدارى کنم و تا زنده ‏ام نگذارم دشمن به زن و فرزندانم دسترسى پیدا کند».( آقاسى، مهدى، تاریخ خوى، ص ۴۱۱ ).

و چون روز جنگ مصادف با سیزدهم ماه رمضان بود و روزه گرفتن موجب ضعف قواى مسلمانان در جنگ مى‏ شد. لذا حجه الاسلام فتوى به افطار روزه داد تا مردم بتوانند در مقابل دشمن مقاومت کنند.

درایام مشروطیت به لحاظ مخالفت با مجاهدین، خانه ‏اش غارت شد. حجه الاسلام فوق العاده مدبر و سیاستمدار بود و دادرس مردم و خانه‏ اش مرجع خاص و عام بود. تا اینکه در ۱۹ رمضان ۱۳۶۰ ه .ق در خوى وفات و جنازه ‏اش به نجف منتقل و در رواق علوى مدفون گردید.

 

۹- شیخ قاسم مهاجر

تحصیلات ابتدایى را در خوى سپرى نمود و ادامه تحصیلات خود را در حوزه علمیه تبریز از مجلس درس مبارز نامى آقامیرزا صادق مجتهد تبریزى فرا گرفته و به ایروان برگشت. «با ورود او به ایروان، اختلاف ارامنه و مسلمانان شدت یافت. ارامنه در حالى که از طرف متفقین پشتیبانى مى‏ شدند، بناى تجاوز و قتل و غارت مسلمانان قفقاز را گذاشتند، مسلمانان نخجوان و ایروان و اطراف آن اتحادیه ‏اى تشکیل دادند و شیخ را به سبب کاردانى و شجاعت و مردانگى و فضل و تقوى به فرماندهى قواى مسلمین برگزیدند. شیخ از همان روز اول دست به کار شد و وجوه هنگفتى جمع ‏آورى و جوانان مسلمان را با سرپرستى افسران مسلمان فنون نظامى یاد داد و مدتى با ارامنه جنگید و چون از هیچ جا کمکى به او نشد و ارامنه روز بروز بر اثر پشتیبانى دول مسیحى قدرت پیدا مى‏ کردند، لذا اجبارا خاک قفقاز را ترک و مسلمانان را نیز وادار کرد تا به صورت منظم به ترکیه و ایران عقب نشینى کنند. خود شیخ در این عقب نشینى به خوى آمد و بعد از ورود به خوى کارهاى نظامى را کنار گذاشت و به تدریس علوم دینى و وعظ و خطابه پرداخت.

شیخ از اینکه ملل اسلامى در انحطاط و بدبختى و در زیر سلطه ملل دیگر به سر مى‏برند، خیلى متاسف بود و بسیار زجر مى ‏کشید و بالاى منبر با سخنرانی هاى گرم و آتشین مردم را به رعایت اصول اسلام و اتحاد و یگانگى دعوت مى‏کرد و در عین حال مردى با عزت نفس و قانع بود. روز و شب به نان جوین مى ‏ساخت و دست نیاز به سوى کسى دراز نمى‏ کرد. و آنچه داشت از بینوایان و فقرا دریغ نمى‏ نمود. تا زمانى که کارخانه قند ایران شروع به کارکند، با کشمش چایى مى‏خورد و با وجود تصدى مقامات مهم، در هنگام فوت یک حیاط مخروبه در خارج شهر خوى داشت که آن را هم با فروش تفنگ و اسب خود پس از ورود به شهر خوى خریده بود. خدا به او رحمت کند من مردى را به عزت نفس او در عمرم ندیده ‏ام». تا اینکه در سال ۱۳۶۳ ه.ق از این سراى فریب به  دار باقى رخت عافیت کشید. (آقاسى، مهدى تاریخ خوى، ص ۵۴۸).

تالیفاتى دارد که عبارتند از: مبدأ الاسلام، تمدن اسلام، اصول ازدواج در اسلام، و مقالات متنوعه علمى و دینى و تاریخى که در مجله الاسلام شیراز و مجله آذرى اسلامبول انتشار داده است.

 

۱۰- شیخ آقا محله ‏اى

شیخ مصطفى فرزند شیخ مرتضى خوئى معروف به شیخ آقا محله‏اى، در حدود سنه ۱۲۹۵ ه .ق در خوى متولد شده و بعد از تحصیلات مقدماتى در زادگاهش، در سال ۱۳۱۵ ه.ق به نجف مشرف و از مرحوم ملاهادى تهرانى کسب علم نمود و در سال ۱۳۳۰ ه.ق به خوى مراجعت کرد و مشغول تدریس شد وى از ائمه جماعت و در محل از مراجع تقلید به شمار مى‏رفت؛ تالیفات زیادى در فقه و اصول استدلالى دارد که اکثرا به چاپ رسیده، چند نمونه آن عبارتند از: کشف الاستار فى مباحث الالفاظ در دو جلد به عربى، تبیان الحق فى ان الکفار هل هم معاقبون بالاصول فقط ام بالفروع ایضا، کشف الاسرار در فقه، حدیقه الاثمار فى الاصول العملى و… وى در سال ۱۳۷۰ ه .ق به نجف اشرف مسافرت و در آنجا در سن ۸۰ سالگى وفات و در وادى السلام مدفون شد.

 

۱۱- ملا مهرعلى فدوى خوئى

ملا مهر على خویى متخلص به «فدوى»، تولدش در سال ۱۱۸۲ ه.ق در زنوز بوده، ولى در خوى نشو و نما کرده، مقدمات را در خوى تحصیل نموده، بعدا به خراسان و اصفهان و عراق مسافرت کرده و ازعلماى هر محلى استفاده‏ هاى علمى کرده، سپس به خوى مراجعت نموده و بعد از مدتى به مرند رفته و مسجدى در آنجا را بنا کرده که فعلا بنام او معروف است. بعد به تبریز منتقل شده و تا آخر عمر در آنجا سکونت گزید. قریب سیصد جلد کتاب خطى داشت که غالب آنها به خط خود او بود و خط شکسته نستعلیق متوسط مى ‏نوشت. فرهاد میرزا در «زنبیل» او را ستوده و گفته که «در مراتب شعر و شاعرى ید علیا داشت، فن حسابى او ترکى پس از آن عربى و پس از آن فارسى بود».  در سن هفتاد سالگى ازدواج کرد. عمده سبب اشتهار وى قصیده رائیه‏ اى است که در مدح حضرت على (ع) در سى و پنج بیت به عربى سروده است و ما ابیاتى از آن را درج مى‏ کنیم:

ها علىٌ بشرٌ کیف بشر

رَبُّهُ فیه تجلى و ظَهَر

هو والمبدءُ شمسٌ و ضیاءٌ

هو والواجبُ نورٌ و قمرٌ

علهُ الکون ولولاهُ لما

کانَ للعالم عین و اثرٌ

فلکٌ فى فلکٍ فیه نجوم

صَدَفٌ فى صَدَفٍ فیه دُرَر

جنسٌ الاجناس علىٌ و بنوه

نوع الانواع الى الحادى عَشر

کلُ من مات ولم یعرفهم

موته موتُ حمارٍ و بَقَر

لیس من اذنب یوماً بِامام

کیف من اشرک دهراً و کَفَر

ما رمى رمیهً الا وکفى

ماغزا غزوهً الا وظفر

اسدالله اذا صال وصاح

اَبَو الاَیتام اذا جادَ و بَرَّ

حُبُّه مبدعُ خلد و نعیم

بغضُهُ منشاءُ نارٍ وسَقَر

مَن له صاحبهًٌ کالزهرا

او سلیل کشبیر و شَبَر

عنه دیوان علومٍ وحکم

فیه طومار عِظاهٍ وعِبَر

ظَلَّ ما عاش بجوعٍ وصیام

بات ماحَىَّ بدمعٍ وسَهَر

اذ اتى احمد فى خم غدیرٍ

بعلىٍّ وعلى الرَّحل نبر

قال من کنت انا مولاه

فعلّى له مولىً و مفرّ

قبل تعیین وصى و وزیر

هل ترى مات نبى وهجر

این قصیده را مرحوم حاج ملا على خوئى و حاج میرزا على واله تبریزى به عربى و شاعر معاصر مهندس نقوى تبریزى به فارسى تخمیس کرده ‏اند، دو بند از تخمیس فارسى آن چنین است:

کیست این نور خداى اکبر

که دهد جلوه به شمس و به قمر

حکمفرماى قضا میر قدر

«ها عَلىٌ بَشَرٌ کَیْفَ بَشَرٌ

ربه فیه تجلى وظهر»

اى که گفتى که على نیست خدا

گر خدا نیست از او نیست جدا

به ره گمشدگان نور هدى

«هُوَ وَالْمَبَدأ شَمْسٌ وَ ضیاءٌ

هُوَ وَالْواجِبُ نُورٌ وَ قَمَرٌ»

نمونه ‏اى از اشعار فارسى فدوى:

در مزاج جهان وفایى نیست

دور ایام را بقایى نیست

نکنى تکیه بر بناى جهان

که از آن سست‏تر بنایى نیست

دهر ویرانه ایست مسکن بوم

اثرى دروى از همایى نیست

نیست آسایشى در این منزل

که ز دنبال او عنایى نیست

نیست گنجى در این خراب آباد

که دراو خوف اژدهایى نیست

اعتنا بر اساس دهر مکن

که سزاوار اعتنایى نیست

دل به دنیا مده که این معشوق

دل نگهدار دلربائى نیست

همه در معرض فنا اما

کس در اندیشه فنایى نیست

و از اشعار ترکى اوست:

درس عشقى او خومویان زاد اولماز

اولسا مفتى آدى برزاد اولماز

گورمین لذت عشقى هرگز

سوزى شیرین اوزى فرهاد اولماز

کیم دیدى عاشق اولان آغلاماسون

شطّ اگر اولماسا بغداد اولماز

لاله‏نین باغرینا باخجاق بولدوم

دهر باعنینده اولان شاد اولماز

زلفى زنجیر اولان خو بلره

پاى بند اولمویان آزاد اولماز

کوگلوم آبادیلق ایستر امّا

تا خراب اولماسا آباد اولماز

عشق گلدى «فدوى» عقلى بوراق

بیر عروسه ایکى داماد اولماز

وفاتش در تبریز به سن ۸۰ سالگى، در سال ۱۲۶۲ ه .ق اتفاق افتاده است.

 

۱۲- حاج میرهاشم مجتهد خوئى

فرزند میرعبدالله، از علماى معروف خوى بود، پدرش عالم زاهد حاجى میرعبدالله موسوى در قریه کشکسراى از توابع مرند مدفون است و مزار اهالى آن دیار است. نسبش با بیست و پنج واسطه به امام موسى بن جعفر(ع) منتهى مى‏ شود.

در مجالس درس علماى معروف عصر از آن جمله شیخ الشریعه اصفهانى، سیدمحمدکاظم یزدى، سید ابوالحسن اصفهانى، آقا ضیاءالدین عراقى در نجف اشرف و حاجى شیخ عبدالکریم حائرى در حوزه علمیه قم حاضر و کسب فیض نموده و به مقام اجتهاد نایل آمد. در هجوم ارامنه به خوى با علماى خوى نهایت تشریک مساعى را مبذول و تفنگ بدست با مهاجمین مبارزه دلیرانه نموده است.

تالیفات متنوعه به فارسى و عربى دارد که بعضى از آنان به طبع رسیده است و عبارتند از: مرقاه التقى فى شرح عروه الوثقى، مفتاح الکلام فى شرح شرایع الاسلام، سرالاسرار فى مصائب الابرار، رجوم الشیاطین، دیوان اشعار و غیره، تالیفات وى در نزد فرزند محققش حجت الاسلام والمسلمین حاج سید جعفر مرقاتى خوئى نزیل تهران موجود است. به جهت شهرت کتاب مرقاه التقى در نزد علما، اعقاب وى بعد از او تا هم اکنون به فامیلى «مرقاتى» مشهورند. نامبرده مرجع تقلید اهالى محل بوده و رساله عملیه داشت. و ضمنا اشعار خوبى هم مى‏ سروده که نمونه آن تخمیس قصیده لامیه سیدفاضل شاه طاهر دکنى مى‏ باشد که چند بند آن ذکر مى ‏شود:

شنیدم همى خواند در باغ بلبل

که آمد خزان، رفت برباد سنبل

کجا رفت آخر گل و سنبل ومُل

هرآنکس که بر کام گیتى نهد دل

به نزدیک اهل خرد نیت عاقل

به دار فنا بسکه ظاهر پرستى

چو عشّاق مفتون و مخمور و مستى

به دیدى اگر از جهالت برستى

که نقد بقا نیست در جیب هستى

زدامان او دست امید بگسل

مده عمر خود را به باطل ز راهى

که حاصل ندارد بجز روسیاهى

مشو غوطه‏ور در خیال تباهى

»همآن گیر کز فیض لطف الهى

شدى بهره ور در فنون فضایل«

وفاتش در سال ۱۳۵۹ ه.ق اتفاق افتاده است.

 

 فصل سوّم: شعراى خوى

در این فصل شعراى معروف خوى را به ترتیب تخلص آنان ذکر مى ‏کنیم، چون تعداد شعرا و نیز اشعار آنان زیاد مى ‏باشد، ما عده ‏اى را بعنوان نمونه انتخاب و از اشعارشان ابیاتى را گلچین مى‏ کنیم. ضمنا لازم به یادآورى است که تعدادى از شعرا در ضمن فصل اول و دوم ذکر گردیده است.

 

۱-حریف خویى (متوفاى ۱۲۳۰ ق)

ابوالحسن فرزند على، اصلاً از سادات جندق از اطراف خراسان بوده که در سال ۱۲۰۵ ق به خوى مهاجت نموده و در آنجا ازدواج کرده و سکونت گزیده است.

سخنگویى توانا و شاعرى ادیب و فصیح بوده و در اشعارش به «حریف» تخلص مى‏ کرد، در سال ۱۲۱۴ ق از خوى به تبریز رفت و در سال ۱۲۳۰ در همان شهر به سراى باقى شتافت.

دیوان اشعار وى توسط سید على آل داود با عنوان احوال و اشعار حریف جندقى خوئى« در تهران به سال ۱۳۶۶ ش به طبع رسیده است.

از غزلیات اوست:

مرغ دلم به سینه گرفتار مانده است

بى‏چاره بلبلى به قفس زار مانده است

نگشود باغبان در گلشن به روى من

امید من به رخنه دیوار مانده است

دور از توام به حسرت مرغى که در قفس

در موسم بهار گرفتار مانده است

حل شد هزار عقده ز پیرمغان، ولى

زاهد هنوز بر سرانکار مانده است

فصل بهار آمد و مرغ دل «حریف»

در دام طره توگرفتار مانده است

 

۲- حسام چورسى

میرزا محمدعلى چورسى متخلص به «حسام»، زادگاهش چورس مى ‏باشد، وى در خوى نشو و نما کرده و از شعراى قرن چهاردهم مى‏ باشد. شاعرى بود توانا، مخصوصا در هجو گوئى مهارت خاصى داشت و اشعارى هم به ترکى و فارسى در هجو متنفذین سروده بود که اهل ذوق از حفظ داشتند. وفاتش در خوى در سال ۱۳۶۵ ه .ق برابر با ۱۳۲۱ ه .ش در سن ۹۰ سالگى اتفاق افتاد.

قسمتى از قصیده علویه او چنین است:

اى معدن فتوت و مهر و وفا على

وى کان جود و منبع صدق و صفا على

اى لنگر سفینه بحر نجات نوح

وى باعث نجات خلیل خدا على

گفته نبى بنص صریح این کلام را

من شهر علمم و عَلى بابُها عَلى

گردید از وجود تو کعبه شریفتر

تنها نه کعبه زمزم و کوه منا على

گویند یا على به توحلال مشکلات

مشهور بوده نام تو مشگل گشا على

در حیرتم نیامده بر کربلا چرا

در دفن نعش پاک شه کربلا على

خون گریه کن «حسام» به مظلومى حسین

شاید شفاعتت بکند مرتضى على

 

۳- حیران دنبلى

شاعر پر آوازه قرن سیزدهم قمرى، اصلش از نخجوان بود که در جنگهاى ایران و روس همراه پدرش به خوى آمده، بعدا به تبریز رفت. دیوان شعرى دارد به ترکى و فارسى که به چاپ رسیده است. نمونه‏ اى از اشعار فارسى او:

این مه است از آسمان آید همى

یا گل است از گلستان آید همى

بر سر بیمار عشقش ناگهان

آن طبیب مهربان آید همى

حلقه‏هاى زلف را بگشا زهم

مرغ دل بر آشیان آید همى

دورى او را چو دل یاد آورد

همچو بلبل بر فغان آید همى

از درم چون آن پرى داخل شود

بر تن خسته روان آید همى

بر سر و بر دل به تن «حیران» را

عقل و هوش و نقد جان آید همى

و نمونه‏اى از اشعار ترکى او:

اى ستمگر منى رسواى جهان ایلمیسن

گوزومون یاشینى چون دجله روان ایلمیسن

همنشین ایلمیسن دشمنى اى مایه ناز

رشگدن جانیم آلب باغریمى قان ایلمیسن

گون کیمى عارضوه زلف چلیپانى سالیب

گونى گؤر ابرسیه آلتدا نهان ایلمیسن

نازیله، عشوه ایله، ستر ائلییب گلزارى

گؤ ستریب معجزه سن سر و روان ایلمیسن

آلمیسان عقلیمى سردن منیم اى آفت جان

قدیمى محنت هجرونده کمان ایلمیسن

حسرت وصلویله اى مه من «حیرانى»

باشى یئرده، گؤزى یولدا نگران ایلمیسن

 

۴- خاور دنبلى

محمودخان فرزند محمد بیگ دنبلى متخلص به «خاور»، دانشمندى بود ادیب و جامع صفات کمالات و ذوفنون کامل، چند وقتى نایب الحکومه اصفهان بود و در سال ۱۲۶۰ ه.ق در آنجا وفات نموده است.

داراى ذوقى سرشار بوده و در سرودن قصیده و غزل مهارت کامل داشته، نمونه‏ هایى از اشعارش درج مى‏ شود:

چیست آن آتش که سیال است چون آب روان

آتشى محلول کآبى منجمد دارد مکان

اختر است اما نه آن اختر که باشد با ظلام

آذر است اما نه آن آذر که باشد بادخان

صاحب دور است و دورش را تسلسل در عقب

اخگرى تابان چو اختر جوهرش روشن چوجان

رباعى

از جرم اینکه گشته مقابل به روى تو

از نیش غمزه خورده بسى نشتر آینه

نورى بتازه یافت رخت از غبار خط

روشن شود همیشه ز خاکستر آینه

 

۵- ساقى خویى

نامش میرزا حسین و فرزند عبدالله خوئى مى‏ باشد. شاعر عارف مسلک قرن سیزدهم بوده. کتابى دارد به نام «الفیه آیت الملک»که مثنوى عرفانى با بندهاى عربى و فارسى مى‏ باشد و در بیستم رجب ۱۲۶۰ ه.ق تالیف آن را به پایان رسانده است. در آغاز آن گوید:

اى به حمدت افتتاح هرثنا

وى ز تو تسدید جوى از هر خطا

و در خاتمه آن گوید:

آیه الملکش بود فرخنده نام

کرده‏ام در الف بیت آن را تمام

بهر این الفیه تاریخ از هجا

گفت ساقى غین وراء و نون ویا

ودر قصیده‏اى که در ۱۳ شعبان ۱۳۴۳ ه .ق در مدح یکى از معاصرانش در چهل بیت سروده، چنین گفته:

اى که هر حال و هر زبان دانى

صاحب معجز سلیمانى

آگه از نکته ‏هاى انجیلى

واقف از رازهاى فرقانى

اى تو خورشید عرش و عرشت تخت

زُحَلَت روز و شب بدربانى

هست در عرش جاه تمکینت

آیت استواى رحمانى

تا آخر قصیده

 

۶- وامق خویى

ملا علیقلى شاعر خویى متخلص به «وامق»، علامه زنوزى در ریاض الجنه پیرامون زندگانى وى چنین آورده: «وامق جوانى است به  زیور کمال آراسته و به زینت فهم و فضل پیراسته، در اوایل تحصیل پیش حقیر به استفاده مشغول و بعد از چندى به مَشاهِد عراق عرب مشرف و چند سال در آن امکنه شریفه متوقف و در نزد فضلاى آنجا تحصیل علوم نمود و در اکثر فنون حظ وافر به هم رسانید و به بلده خوى مراجعت کرد و در این اوقات ۱۲۱۶ ه .ق در آن بلده سکنى داشت.

گاهى از روى تفنن به غزل‏سرایى و قصیده گویى مى ‏پرداخت، چند بیت از اشعار بکر او آورده مى‏ شود:

چو افتاد از قضا بر چاه مغرب یوسف بیضا

بسان دیده یعقوب شد این ساحت غبرا

زلیخاى جهان از شوق رخسار دل آرایش

لباس سوگوارى کرد در بر چون شب یلدا

قطار بختى انجم روان شد جانب عزلت

چو بر جمازه گردون برآمد محمل سلمى

رباعى

حاجت بدر قاضى حاجات برم

شاید که برآورد مرا دم زکرم

گر حاجت من زحق نگردد حاصل

بس ازکه شود خاک دو عالم به سرم

 

 فصل چهارم: سایر بزرگان خوى

علاوه بر علما و شعرا، بزرگان زیادى در خوى وجود داشتند که هرکدام به کمالى آراسته بودند. به لحاظ کثرت تعداد آنها، عده‏ اى را از باب نمونه ذکر مى‏ کنیم:

 

۱- پرویز خان سلماسى

فرزند فرج خان مى‏باشد، در اشعارش به «غافل» و «صفیر» تخلص مى ‏کرد و لقبش صغیر العارفین بود. ابتدا دو سال در مدرسه شفیعیه خوى تحصیل علوم دینى نموده، بعد به وسیله میرزا عبدالکریم اعجوبه زنجانى داخل سلسله ذهبیه شد تا اینکه به مقام مرشدى فرقه مزبور رسید و قطب و سر سلسله آنها در آذربایجان گردید. در زمان وى کثیرى از رجال و اعیان خوى مریدش شدند و در سلماس و خوى و ارومیه نفوذ زیادى داشت. آثار نثرى و نظمى از وى به یادگار مانده که همه را بر مبناى عقیده ذهبیه تالیف کرده و بسیارى از آنها به طبع رسیده است. محل اجتماعات آنها در خوى در بقعه میرزا عبدالکریم زنجانى در نزدیکى چهار راه محله امامزاده بود که هم اکنون به بقعه ذهبیه مشهور است. در سال ۱۳۳۶ ه.ق وفات نمود و در کنار میرزا عبدالکریم در همان بقعه مدفون گردید. تألیفاتى دارد که همه بر طبق طریقه ذهبیه مى ‏باشد؛ از قبیل: جواهر الکلام، رساله تطبیقیه، مختصر المراثى، سراج القلوب، رساله یوسفیّه و غیره.

نمونه‏اى از اشعارش چنین است:

جهد بنما که رازدان گردى

مالک ملک جاودان گردى

ده به آئینه دلت صیقل

فارغ از ظن و از گمان گردى

مطمئن گشته با کمال یقین

بسوى قرب حق روان گردى

از «صفیر» این نصایح ار شنوى

از رفیقان صادقان گردى

 

۲- عبدالرزاق بیگ دنبلى (مفتون)

از اعیان زادگان دنبلى بوده در سال ۱۱۷۶ ه .ق در خوى متولد شد و در ده سالگى به عنوان گروگان به شیراز برده شد و ده سال در آن شهر اقامت داشت و در همه این مدت مشغول تحصیل علم و کمال بود، بعد از رفع مراقبت به اصفهان و بعد از آن در سال ۱۲۴۱ ه .ق به تبریز برگشت و در سال ۱۲۴۳ ه.ق در آنجا وفات نمود.

ادیبى فوق العاده و نویسنده‏اى مطلع بود و تالیفات متعددى دارد که مورد توجه اهل فضل و ادب مى‏ باشد. چند نمونه از آثار وى عبارتند:

۱- تجربه الاحرار و تسلیه الابرار، به فارسى. ملک الشعراى بهار در سبک شناسى پیرامون این کتاب چنین گفته: «این کتاب یکى از شاهکارهاى قرن دوازدهم است و به شیوه‏ اى بین شیوه وصاف و گلستان سعدى تحریر یافته و تمام مزایاى فنى گذشته را دربر دارد».

۲- نگارستان دارا: به فارسى و در شرح حال شعراى دوره فتحعلى شاه قاجار و ذکر بعضى اشعار مى ‏باشد در سال ۱۳۴۲ه.ق در تبریز به چاپ رسیده است.

۳- مآثر سلطانیه، در تاریخ وقایع دوران فتحعلى شاه قاجار که در سال ۱۲۴۱ه.ق و ۱۳۹۲ ه.ق به چاپ رسیده است و سایر تالیفات که نزدیک به بیست جلد مى‏ رسد.

علاوه بر فضل و تتبع وى در نویسندگى و تاریخ نگارى، داراى ذوقى سرشار و طبعى روان بود و در اشعارش به «مفتون»تخلص مى‏ کرد. دیوان اشعارش در دست نیست، اما چند مثنوى از وى در کتابخانه‏ هاى خطى موجود است، مانند مثنوى ناز و نیاز و مثنوى همایون نامه و مثنوى سلیم و سلمى و غیره.

در حکمت و موعظه چنین گوید:

روزى سر از دریچه همت برآورم

ز این کاخ تا به کنگره عرش برپرم

حوران در انتظار من و من زابلهى

از زال پرفریب جهان عشوه مى‏خرم

آماده گشته ساغر زَقُّوم در حجیم

من در هواى مطرب و مینا و ساغرم

پرمایه ام اگر چه ز زرنیست مایه‏ام

گر مفلسم ولى ز قناعت توانگرم

از فتنه زمانه فتّان پرفتن

«مفتون» نیم اگر چه ز تن مى‏رود سرم

شاعر معاصر على نظمى در کتاب دویست سخنور، تاریخ فوت وى را چنین سروده است:

نام مفتون جاودان بادا که برد

اهل دل را شعرش از خاطر ملال

آنکه در ملک سخن شد بى‏قرین

و آنکه در شهر هنر شد بى‏همال

خطه خوى گربدونازد رواست

کز پى اوکوچنان شیرین مقال

گفت «نظمى» از وى تاریخ او

(حشر مفتون با على بادا وآل)

 

۴- حکیم قُبُلى

میرزا محمد فرزند عبدالصبور خویى مشهور به حکیم قُبُلى، در دستگاه چاق کردن قلیانرا قُبُل مى‏ گویند. و چون وى قلیانى بود و هرجا که مى‏رفت این دستگاه را با منقل همراه خودش مى‏برد و علم طب را هم آشنا بود لذا به «حکیم قُبُلى» مشهور شد. و نیز گفته ‏اند وى در دوره تحصیلاتش مبتلا به بیمارى شقاقلوس شده و پایش را بریدند و به جاى آن پاى چوبین گذاشتند که با چکمه پوشیده شده بود و بدین جهت او را حکیم قبلى گفته‏ اند.

خوى متولد و در اصفهان تحصیل علم طب و پزشکى نمود و بعد از آن در تبریز اقامت نمود و از اطباء مخصوص محمد شاه و ناصرالدین شاه گردید.

در علم طب مهارت کامل داشت و اولین شخص در ایران بود که بین علم طب قدیم و علم پزشکى جدید جمع نمود و در هر دو تخصص کامل داشت. میزان توانایى وى در طب از کتابهایى که در این رشته تالیف نموده، به خوبى نمایان است، از قبیل: تشریح البشر و توضیح الصور، مصور به اشکال تشریحیه در کالبد شناسى اصول الطبیعیه در امور طبیعیه طب جدید، مجمع الحکمین و جامع الطبین انوار ناصریه، تعلیم نامه در عمل آبله زدن و…

وى علاوه بر طب در سرودن شعر نیز توانا بود و در این مورد قصیده معروف کعب بن زهیر را به شعر فارسى ترجمه نموده که چند بیت آن چنین است:

بانت سعاد فقلبى الیوم مبتول

متیم اثرها لم یفد مکبول

 

    ترجمه:

شد دور زمن سعادآن سروبلند

دل در پى‏اش امروز سقیم است ونژند

مغلول و مقید است ز آنسان که ورا

کس فدیه نداد تا رهاندش زبند

حکیم مزبور در تبریز وفات نمود و اعقابش در تبریز با فامیلى صبورى از رجال و معروفین آن شهر هستند.

 

۵-خواجه على عارف خویى

به نوشته کتاب »روضات الجنان« از خوى مهاجرت کرده و در  آذر شهر به خواجه یوسف، عارف مشهور دست ارادت داده و در قریه با دامیار حوالى آذر شهر خانقاهى ساخته و مشغول ارشاد شده و در سال بادامیار قریه‏ اى است در دوازده کیلومترى جنوب شرقى آذر شهر از شهرهاى استان آذربایجان شرقى
(حافظ کربلایى، روضات الجنان، ج ۲، ص ۷۵ )

۶۹۹ه.ق در آنجا وفات نموده و قبرش فعلا در همانجا مزار است. غزلیاتى دارد و از اشعار و این چند بیت است:

آئینه دل گر کنى پاک

سیرت گذرد ز جمله افلاک

عرش است مقام مرغ جانت

پا بست چرا شدى در این خاک

بنشین نفسى به ماتم نفس

این جامه حرص را بزن چاک

این کار نه کار بیدلانست

مردى باید دلیر و چالاک

تا از دو جهان شود مجرّد

و از عالمیان نباشدش باک

در عالم قدس کن نظر تو

بردار نظر زخار و خاشاک

زنهار «على» ز دوست مگذر

گرز آنکه تو راست عقل و ادراک

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دیدگاه شما