سیمای خوی(بخش سوم:جغرافیاى انسانى)

 

 ۱ – جمعیت و پراکندگى آن

    جیمز موریه جهانگرد غربى که اوایل قرن سیزدهم هجرى از خوى دیدن کرده، چنین مى‏ نویسد:

«خوى ۴ دروازه، ۲۰ مسجد، ۶ گرمابه، ۱۰۰۰۰ خانه و ۵۰۰۰۰ هزار جمعیت دارد».

    زین ‏العابدین شیرانى عارف و سیاح مشهور چند سال بعد از موریه، در سال ۱۲۳۷ ق به خوى آمده و در بستان‏ السیاحه مى ‏نویسد:

«خوى قریب پنج هزار باب خانه دراوست و صد و چهل پاره قریه معموره مضافات او».

    سر رابرت کارپورتر جهانگرد خارجى نیز جمعیت این شهر را ۳۰۰۰۰ نفر و بیشتر مسافران ۲۵۰۰۰ هزار نفر نوشته ‏اند.

  • ریاحى، محمد امین، تاریخ خوى، ص ۲۹۹.

    اوژن اوبن سفیر فرانسه در ایران، با ژرف‏نگرى و تیزبینى خاصى که دارد، در سال ۱۳۲۴ ق در سفر به خوى ضمن شرح سودمندى درباره وضع ادارى و اجتماعى شهر، جمعیت خوى را ۱۴۰۰۰ نفر تخمین زده که ۶۰۰۰ نفر از آنها در داخل قلعه و ۸۰۰۰ نفر دیگر در بیرون شهر در شهانق، محله امامزاده و ربط ساکن بوده‏اند.

  • ریاحى، محمد امین، تاریخ خوى، ص ۴۳۳

    جمعیت خوى طبق سرشمارى آبان ماه ۱۳۴۵ ش، بالغ بر ۱۵۰۲۳۰ نفر شامل ۷۹۴۸۶ نفر مرد و ۷۰۷۴۴ نفر زن بوده است. و جمعیت آن در سرشمارى ۱۳۵۵ ش، بالغ بر ۱۸۸۴۴۰ نفر شامل ۹۶۴۲۵ نفر مرد و ۹۲۰۱۵ نفر زن در ۳۴۲۷۱ خانوار بوده است. این رقم در سرشمارى ۱۳۶۵ ش به ۲۶۶۸۰۴ نفر شامل ۱۳۶۱۳۶ مرد و ۱۳۰۶۶۸ زن در ۴۸۳۶۷ خانوار رسیده است.

  • افشار. ایرج، نگاهى به آذربایجان غربى، ج ۲، ص ۹۳۷.

    براساس آمار سال ۱۳۶۵ ش، پراکندگى جمعیت شهرستان خوى در هر کیلومتر مربع ۴۲/۵ نفر است که در سال ۱۳۵۵ این رقم ۲۹/۹ نفر بوده است. و در مقایسه با پراکندگى جمعیت در ایران که ۳۰/۱۹ نفر (طبق آمار سال ۱۳۶۵ ش) در هر کیلومتر مربع مى‏باشد تراکم بالایى را نشان مى‏دهد.

    براساس آخرین سرشمارى عمومى که در سال ۱۳۷۰ ش صورت گرفته، جمعیت شهر بالغ بر ۳۰۱۴۱۶ نفر رسیده که از این تعداد، ۱۳۷۸۷۷ نفر ساکن در شهر خوى، ۱۷۰۱۱ نفر در شهر قره ضیاءالدین بوده و ۷۰۶۰ نفر در فیرورق و بقیه در دهستانهاى تابعه سکونت دارند.

 ۲توابع خوى

    شهرستان خوى متشکل از سه شهر (خوى، قره ضیاءالدین “چاى پاره” ،  فیرورق) و دوازده دهستان و ۳۰۷ روستا مى ‏باشد.

۱-۲قره ضیاءالدین یا چاپپاره

    نام قدیم آن چاپپاره بود (چاى به معنى رودخانه و پاره به معنى قطعه) و قبل از اسلام، نام آن منطقه چورس بوده است؛ هم اکنون چورس روستایى است در جنوب قره ضیاءالدین.

    این بخش در ۴۷ کیلومترى شمال غربى خوى قرار دارد و تا سال ۱۳۰۶ ش، قریه‏اى بیش نبوده و بعد از آنکه حفاظت از مرز شوروى شدت گرفت و اهالى اطراف که نیازمندی هاى خود را تا قبل از برقرارى رژیم کمونیستى در شوروى از شهر نخجوان تأمین مى‏ کردند، رفت و آمد به آن کشور غیر ممکن شد. موقعیت قره ضیاءالدین و محل مناسب آن ایجاب کرد که به صورت شهرک درآمده و در اندک زمانى مردم دهات براى رفع نیازمندی هاى خود به آنجا آمده و روزبروز بر وسعت آن افزوده شد، تا جائى‏که امروزه قره ضیاءالدین یکى از مراکز مهم اقتصادى و از بخش هاى درجه یک استان آذربایجان غربى در آمده است.

    مساحت این بخش ۹۲۴ کیلومتر مربع و از شمال به شهرستان ماکو، از جنوب به سلماس، از شرق به شهرستان مرند و از غرب به بخش مرکزى خوى محدود است.

    این بخش شامل دهستان هاى چورس، قره ضیاءالدین و حاجیلار است. مساحت دهستان چورس ۲۱۸ کیلومتر مربع، قره ضیاءالدین ۳۹۳ و حاجیلار ۳۱۳ کیلومتر مربع است.

    جمیعت این بخش در مهرماه ۱۳۶۵ ش، حدود ۲۲۵۰۹ نفر شامل ۱۱۱۵۳ مرد و ۱۱۵۵۶زن در ۴۱۲۰ خانوار بوده است. و در همان سال تعداد ۶۹ آبادى داشته که ۶۷ آبادى داراى سکنه و دو آبادى خالى از سکنه بوده ‏اند.

    در قره ضیاءالدین هفته ‏بازار برگزار مى‏ گردد و به عقیده معمرین منطقه، این هفته بازار قدمتى پنجاه ساله دارد.

    نهال این شهرک در بازار داخل کشور، از شهرت خاصى برخوردار است. در هفته بازار قره ‏ضیاءالدین از تهران و تبریز و ارومیه و حتى از اصفهان براى خرید نهال تبریزى به این محل مى‏ آیند و همه ساله هزاران اصله درخت تبریزى به شهرها صادر مى‏ گردد.

  • کریملو، وجیهه، جغرافیاى طبیعى شهرستان خوی

    ۲-۲فیرورق

    این بخش را در عرف عامه مردم (پِرَه) مى‏ گویند. فیرورق سومین نقطه شهرى خوى محسوب مى‏ گردد. در سرشمارى عمومى نفوس و مسکن در سال ۱۳۵۵ ش جزو نقاط روستایى محسوب مى‏شد و بعداً با افزایش جمعیت آن، پس از سال ۱۳۶۱ ش جزء نقاط شهرى به حساب آمده است.

    مساحت این بخش با توابعش ۶۱۶ کیلومتر مربع و طبق آمار سال ۱۳۶۵ ش، داراى جمعیتى برابر با ۵۷۶۰ نفر مى‏ باشد و طبق آمار سال ۱۳۷۰ش، جمعیت آن به ۷۰۶۰ نفر رسیده است.

 ۳تاریخ دینى خوى

    آنچه از لابلاى کتب و تحقیقات محققین معلوم مى‏ شود، اینکه تاکنون دو دین مسیحیت و اسلام در شهر رواج داشته است. تا قرن دوم هجرى که خوى به دست مسلمین فتح شد، مردم آن تابع آئین عیسوى بودند و وجود کلیساهاى متعدد حاکى از دیندارى مردم قبل از اسلام در این خطه مى‏ باشد. این کلیساها که در سطح شهر خوى و اطراف آن پراکنده ‏اند، بعد از اسلام بوسیله اقلیت باقیمانده از مسیحیان عمدتاً به دلایل سیاسى و نه عبادى نگهدارى شده ‏اند. امروزه با اینکه در خوى و حومه آن، این دین هیچ پیروى ندارد، باز این کلیساها به لحاظ قدمت تاریخى آنها نگهدارى مى‏ شوند، که در بخش آثار باستانى ذکر خواهد شد.

    با گسترش دین اسلام و فتح خوى به دست مسلمانان، این شهر از قرن دوم هجرى تابحال یکى از شهرهاى با اهمیت مسلمانان به شمار مى‏ رود. بعد از آن تاریخ خوى یکى از شهرهاى سرحدى و مرزى مسلمین با ارامنه و غیرمسلمانان گردید و بدین جهت همواره مورد تعدى و تجاوز آنان قرار گرفته که در بخش تاریخ بازگو خواهد گردید.

    بى‏دینى در شهر خوى هیچ وقت رواج نداشته، تنها در زمان حکمرانى مغولان که هلاکو چند سالى دین بودائى را در ایران رسمیت بخشید، در خوى نیز بت‏خانه‏ اى ساخته شد لکن چند سال بعد که هلاکو در سایه خدمات ارزنده دانشمند نامدار اسلام خواجه نصیر طوسى به اسلام گروید، این بت‏خانه از بین رفت و نابود گردید.

۴تاریخ مذهبى خوى

    بعد از ورود اسلام به خوى اکثر ساکنین آن مانند سایر شهرهاى همجوار، پیرو مذهب شافعى بوده ‏اند و عالمان بزرگى از پیروان این مذهب از خوى برخاسته‏اند، فیروزآبادى در کتاب قاموس در ذکر شهر خوى چنین مى‏گوید:

 «خوى شهرى است در آذربایجان، از آن شهر محدثین زیادى برخاسته‏اند که تعدادى از آنان عبارتند از: ابونعیم محمد بن عبیدالله، شمس‏الدین احمد بن خلیل، شهاب‏الدین محمد و معاذ بن عبان طبیب».

  • فیروزآبادى، قاموس اللغه، ماده خوى

    زبیدى صاحب تاج العروس در شرح قاموس، عده دیگرى را اضافه کرده که عبارتند از:

 «شهاب محمد فرزند محمود خوئى شافعى، عمادالدین محمد، زین‏الدین على، ابوبکر محمد بن یحیى، محمد فرزند عبدالحى فرزند سوید، محمد فرزند عبدالرحیم، ابراهیم فرزند صافى، عبدالرحمن فرزند على خطیب، بدیل فرزند ابى‏القاسم، ابوالفتح ناصر فرزند احمد و ابوالمعالى محمد فرزند حسین، همه اینها محدث و اهل خوى هستند».

زبیدى، تاج العروس، ج ۱۰، ص ۱۲۲ ماده خوى

    علاوه بر این در معجم‏البلدان و انساب سمعانى در ماده خوى، تعداد دیگرى از دانشمندان و محدثین خوى را ذکر کرده‏اند. مهمترین شخصیت‏هاى علمى خوى در این دوره عبارتند از:

    ۱- قاضى شمس‏الدین احمد خویى، در سال ۵۸۳ ق در خوى چشم به جهان گشود. در زمان ملک عیسى به شام (سوریه فعلى) مسافرت کرد و چون عالمى بود دانش‏دوست، حاکم مقدم او را گرامى داشته و به سمت قاضى دمشق منسوب کرد و او علاوه بر قضاوت، در مدرسه عالیه دمشق تدریس نیز مى‏کرد و موفق به تربیت شاگردان زیادى شد. وى تألیفات مهمى دارد که بیشترش از بین رفته، مهمترین اثر وى تکمیل تفسیر فخر رازى مى ‏باشد. عاقبت قاضى شمس‏الدین احمد خویى در سال ۶۳۷ه’.ق. رخت از جهان بربست.

  • فاضلى، شیخ جابر، تذکره الفضلاء، جلد اوّل، ترجمه رقم ۱۵

   ۲- قاضى القضاه شهاب‏الدین محمد خویى، وى فرزند قاضى احمد خویى مى ‏باشد و در سال ۶۲۶ چشم به جهان گشود. از کودکى به تحصیل علم مشغول شده و در نزد اساتیدى همچون: سخاوى، ابن لیثى، ابن المقرىّ و ابن الصلاح به تحصیل پرداخت و در بیشتر علوم زمان خود مانند: فقه، اصول، کلام، معانى و بیان، منطق، حساب، هندسه و… استاد عصر خود شد. و به تدریس علم در مدرسه عادلیه مشغول شد و بزرگانى در پیش وى تحصیل مى‏کردند، مانند: تقى‏الدین عبید، ابوالحجاج حافظ، ابن فرضى، شیخ جمال‏الدین المزّى، علاءالدین مقدسى و شهاب‏الدین بن نابلسى و عده زیاد دیگرى.

    وى داراى تألیفات زیادى بوده مانند: شرح فصول ابن معط، به شعر درآوردن کتاب علوم ‏الحدیث ابن صلاح و فصیح ثعلب، و شرح ملخص قابسى. و علاوه بر تدریس همانند پدر خود سمت “قاضى‏ القضاه” دمشق را نیز برعهده داشت و اشعارى هم مى‏سروده است.

مالکانى از پدرش که شاگرد وى بود، نقل مى‏ کند که گفته: “اگر خداوند مقدّر نمى‏ نمود که شهاب‏الدین خویى به دمشق بیاید و تدریس کند، از بین ما اهل فضلى ظاهر نمى‏ شد”.

    وى با توجه به علم و مرتبه والایى که داشت به القاب گوناگون مشهور بود مانند: ابن الخویى، قاضى القضاه، شهاب‏الدین و ذوالفنون و غیره.

    وفات او در روز پنج‏شنبه بیستم رمضان سال ۶۷۳ ق اتفاق افتاد و در جامع مظفرى مدفون شد.

    نمونه‏اى از اشعارش ابیات ذیل مى‏ باشد که در مناجات با قاضى‏الحاجات سروده است:

 بخفىّ لُطفِک کل سوءٍ اتقى

فاَمنُن بارشادى الیه و وفّقِ

    خدایا: با الطاف خفیّه تو از هر بدى مصون مى‏مانم. پس مرا به الطاف خود هدایت نما و موفق گردان.

 احسنت فى الماضى و انى واثق

بک ان تجود علىّ فیما بَقى

    خدایا: در گذشته همیشه به من احسان نمودى. و من اطمینان کامل دارم که در آینده هم به من جود و احسان خواهى نمود.

 انت الذى اَرجو فمالى والوَرى

اِنّ الذى یَرجُو سِواکَ هوالشَّقى

    خدایا: فقط از تو امید فضل و رحمت دارم و مرا با مردمان کارى نیست. چون هر کسى به غیر تو امیدوار باشد بدبخت و شقى است.

 امّا سواک فبابُه لااطرُقُ

حَسْبى کریمٌ جودُه متدفِّقُ

    خدایا: به در خانه غیر تو هیچ وقت پناه نمى‏برم. چون مرا کریمى که احسان و کرمش همیشه در حال ریزش است کافى است.

 ما ان یخاف بطلّ بابک واقف

ظمأً و بحر نَداک طامٍ مُغدقُ

    خدایا: کسى که به پیش درگاه تو ایستاده، هیچوقت از تشنگى خوفى ندارد چون دریاى کرم تو مملو و بسیار وسیع است.

 بجبال جُودک لایزال تعلّقى

ما خاب یوماً مَن بها یتعلقُ

    خدایا: همیشه تکیه‏گاه من به کوه با عظمت بخشش تو مى‏ باشد. و کسیکه به آن چنگ بزند هیچوقت مغبون نمى‏ شود.

 بشرى لمن اضحى رجاؤک کنزه

وله الوثوق بانّه لایُملقُ

  • صفدى، صلاح‏الدین الوافى بالوفیات، ج ۲، ص ۱۳۷ – ۱۳۹ با ترجمه و تلخیص.

    خدایا: بشارت باد کسى‏که منتظر فضل تو بوده، که گنج بى‏نهایت تو در انتظارش مى‏باشد و هیچوقت فقیر و محتاج نخواهد شد.

  ۳- حسام‏الدین حسن مظفرى خویى، وى فرزند عبدالمؤمن خویى مى‏باشد. در خوى متولد شده و مدتى به روم رفته و به دربار مظفرالدین آلب‏ارسلان راه یافته است. وى شاعرى فصیح بوده و در اشعارش به حسام تخلص مى‏کرد، تألیفات زیادى دارد از جمله آنهاست: نصیب الفتیان، که به شعر بوده و لغات عربى را به فارسى معنى کرده است. نزهه الکتاب، قواعد الرسایل و تحفه حسام و غیر آنها.

    شاعر که تحفه حسام را در ترجمه لغات ترکى به فارسى سروده در اولش چنین گوید:

 سحر که گلّر آچار گلشن ایچره رنگارنگ

اَسَر نسیم گولر عندلیب خوش آهنگ

 توهم زمن بشنو اى جوان گلرخسار

بخوان چو مرغ چمن این غزل بنغمه چنگ

 دده پدر، نه‏نه مادر، اوغول پسردى، سخن سوز

چو آب چشمه بولاق، سوئى کوزه است سهنگ

 اوزون دراز، قمیش نى بود، تو تک زر تا

باهاگران، اوجوز ارزان و هرزه است جفنگ

  • فاضلى، شیخ جابر، تذکره الفضلاء، جلد اوّل، ترجمه رقم ۴۶.

    و تا آخر همینطور به نظم، لغات ترکى را به فارسى ترجمه کرده است. وى از شعراى قرن هفتم بوده و از تولد و وفات وى خبرى در دست نیست.

۴- قاضى رکن‏الدین شافعى خویى، در حدود سال ۵۵۰ ه’ . ق. در خوى که زادگاهش بوده قضاوت مى ‏کرد. از زندگانى وى اطلاع زیادى در دست نیست. کتابى تألیف کرده به نام “مجمع ارباب الملک” مربوط به وقایع و دانشمندان آذربایجان که از بین رفته و تنها خبر آن در کتاب نزههالقلوب و تاریخ گزیده باقى مانده است. بیشترین شهرت وى به جهت قصیده‏اى است که خاقانى در مدح او و رکن‏الدین رازى گفته و از همین قصیده، عظمت و مرتبه والاى وى در علم بدست مى ‏آید. این قصیده طولانى است و ما جهت اطلاع فقط چند بیت آن را که اسم او در آنها آمده نقل مى‏ کنیم:

 دو امام زمان دو رکن‏الدین

دو قوى رکن کعبه اسرار

 این زخوى حاکمیست مثل ملک

و آن ز رى عالمى فلک مقدار

 نام خوى زین چو زر رى تازه

کار رى زآن چون نقد خوى به عیار

 رکن خوى حبر شافعى توفیق

رکن رى صدر بوحنیفه شعار

 گرچه قبله یکى است خاقانى

رى و خوى دان دو قبله زوار

  • فاضلى، شیخ جابر، تذکره الفضلاء، جلد اوّل، ترجمه رقم ۷۵.

    براى اطلاع بیشتر از حالات او به مقاله تحقیقى دکتر ریاحى در مجله یغما سال یازدهم (۱۳۳۷ ش) مراجعه شود. این مقاله به ضمیمه تاریخ خوى تألیف همان مؤلف تماماً چاپ شده است.

    این بود شرح حال عده‏اى از مشاهیر اهل تسنن خوى، و براى اینکه این مقاله از حالت مختصر بودن خارج نشود از ذکر بقیه صرف‏نظر مى‏کنیم، خوانندگان عزیز مى‏توانند به کتاب تذکره الفضلاء تألیف مرحوم حاج شیخ جابر فاضلى که تمامى دانشمندان خوى را اعم از شیعه و سنى جمع کرده مراجعه نمایند.

۱-۴ مذهب شیعه در خوى، مذهب شیعه تا عصر خواجه نصیر طوسى (متوفى ۶۷۲ ه’ . ق) در تعداد کمى از شهرهاى ایران مانند قم، کاشان، آوه، دیلم و طبرستان، مشهد و رى نفوذ داشت. از جمله خدمات خواجه نصیر به اسلام، این بود که با تدابیر و دوراندیشى ‏هاى خود توانست هولاکوخان، فرمانرواى مغول را تحت نفوذ خود درآورد، جلو خرابیها را سد کند و گروهى از دانشمندان و علما را از مرگ حتمى نجات دهد و بزرگان علم و ادب را که از دیار خود آواره شده بودند، به همکارى دعوت نموده، و در پناه خود بگیرد. خدمت دیگر وى آن بود که چون خود، شیعه دوازده امامى بود، شیعیان آن عصر نیز توانستند تا حدودى به امنیت دست یابند. وجود خواجه در مراغه (از شهرهاى آذربایجان که با خوى حدود سیصد کیلومتر فاصله دارد) موجب گسترش تشیع در آذربایجان گردید.

    بعد از خواجه، شاگردش علامه حلى فخر جهان تشیع در عهد اولجایتو با پسر خود فخرالمحققین به سلطانیه از توابع زنجان آمد و در مناظره‏اى با فقهاى اهل تسنن، آنها را مغلوب ساخت و باعث گرویدن سلطان محمد اولجایتو به تشیع گردید. پس از این واقعه، زمینه براى ترویج مذهب تشیع فراهم آمد و علامه نیز بدین امر همت شایسته نمود.

    در حقیقت بسط و گسترش مذهب شیعه و ترویج اصول و احکام آن، قبل از نهضت عهد صفویه بر اثر مجاهدات علامه و استاد او خواجه نصیرالدین بوده است. از این رو باید ورود تشیع به خوى را از زمان خواجه نصیر و علامه حلى دانست. در حالى که در تحقیقات تاریخى مربوط به گسترش مذهب تشیع در ایران و آذربایجان، با تأسف، سهم خواجه و علامه نادیده گرفته شده است.

    از آغاز قرن دهم هجرى که صفویان در ایران روى کار آمدند و مذهب شیعه اثناعشرى مذهب رسمى مردم ایران گردید، در خوى نیز مانند سایر شهرهاى آذربایجان این مذهب رونق چشمگیرى پیدا کرد و اکثر مردم از صمیم دل آن را پذیرفتند.

    مدارس علمیه متعددى براى تعلیم طلاب دینى شیعیان در این شهر تأسیس شد، تنها در قرن سیزدهم از تأسیس چهار مدرسه علوم دینى در خوى سراغ داریم: مدرسه نمازى به سرپرستى حاج شیخ محمد نمازى (تأسیس در سال ۱۲۰۰ ه’ . ق؛ مدرسه خان به تولیت علامه سید محمد حسن زنوزى توسط حسینقلى خان دنبلى حاکم خوى (تأسیس در سال ۱۲۰۷ ه’ . ق)؛ مدرسه حاج آقا حسین امام جمعه به سرپرستى خود وى (۱۲۵۰ ه’ . ق)؛ مدرسه شفیعیه توسط ملامحمد شفیع خویى اصفهانى (۱۲۴۶ ه’ . ق)، براى تربیت مبلغین علوم دینى احداث و مورد بهره ‏بردارى قرار گرفتند.

    علاوه بر آن، مساجد و تکایا و حسینیه ‏هاى زیادى براى برگزارى آئینهاى مذهبى ایجاد شد. مسافران خارجى اغلب در سفرنامه‏ها از دیانت مردم خوى سخن گفته‏ اند اُوژن اوبن (سفیر فرانسه در ایران در سالهاى ۱۹۰۶ – ۱۹۰۷م در دیدارى که از خوى داشته است، آن را چنین توصیف مى‏ کند:

 «شهر خوى در تقدس و پارسایى راه افراط پیموده است. در این شهر چهل مسجد و تعداد زیادى “ملا” و “سید” وجود دارد. امام جمعه شهر در مسجد جامع شهر نماز جمعه مى‏خواند. مجتهد بزرگ شهر، حاجى میرزا ابراهیم آقا از احترام فوق‏العاده عموم مردم برخوردار است».

  • شهید آیهالله حاجى میرزا ابراهیم دنبلى خوئى، که حالاتش در بخش مشاهیر خوى خواهد آمد.

  • اوژن اوبن، ایران امروز، ترجمه على اصغر سعیدى، ص ۸۳ .

    این گزارش که در نود سال پیش تهیه گردیده، به خوبى نشانگر میزان پایبندى اهالى به مذهب مى‏باشد. به خاطر همین روحیه دیندارى مردم، شهر خوى با اینکه لقب رسمى آن در زمان قاجاریه “دارالصفا” تعیین گردیده بود، در بین مردم به “دارالمؤمنین”شهرت داشته است.

    سابقه نماز جمعه در این شهر حدود ۲۰۰ سال است. در سال ۱۲۵۰ ه’ . ق. نماز جمعه (بعد از آبادى خوى که قبلاً بکلّى ویران شده بود و ذکرآن خواهد آمد) از سوى ملاحسن خویى برگزار شد و تا سال ۱۳۴۰ ه’ . ق. بازماندگان وى در خوى برپایى آن را به عهده داشتند. لکن بعد از استقرار رژیم منحوس پهلوى از انجام آن ممانعت شد، ولى با عنایت الهى پس از برقرارى جمهورى اسلامى، از سال ۱۳۶۳ ه’ . ق. تا به حال با عظمت و شکوه خاصى برگزار شده است.

    براى اینکه نمونه ‏هایى از دیندارى مردم و توجه آنان به شعائر دینى را ارائه داده باشیم، مواردى از تلگراف هاى سه سال آخر حکومت ناصرالدین شاه را که در آن اوضاع خوى را به تهران تلگراف کرده‏ اند، از کتاب “گزارش هاى تلگرافى آخرین سالهاى عصر ناصرالدین شاه” مى ‏آوریم:

    روزنامه خوى، جمعه ۱۱ محرم سال ۱۳۱۰ ه’ . ق. “روز تاسوعا به قرار معمول دسته‏جات با کمال نظم و ترتیب در میدان توپخانه لوازم سوگوارى به جا آورده و از حکومت هم به هر یک از سردسته‏ ها، خلعتى و پولى دادند”

    روزنامه دوشنبه غره ماه رمضان ۱۳۱۰ ه’ . ق: “عموم مردم مشغول به لوازم عید و روزه هستند”

    روزنامه جمعه ۱۹ رمضان ۱۳۱۰: ” عموم مردم در مساجد مشغول دعا هستند”

    راپورت یکشنبه ۲ محرم ۱۳۱۱ ه’ . ق: “عموم مردم مشغول تعزیه‏دارى و دعاگویى هستند”

    روزنامه خوى، جمعه ۹ محرم ۱۳۱۲: “عموم مردم مشغول عزادارى و در همه کوچه‏ها، دسته‏ها در گردش و در هر مسجد مشغول روضه ‏خوانى و دعاگویى هستند، جز صداى واحسینا چیزى نیست”.

    روزنامه دوشنبه ۲۴ رجب ۱۳۱۲ ه’ . ق: ” خبر وفات مرحوم حاجى میرزا حبیب‏الله رشتى در عتبات عالیات رسید. محض تعزیه و احترام او، دیروز تا حال بازار و دکاکین را بسته و جناب حاجى امام جمعه در مسجد ملامحسن، مجلس ختم گذاشته، عموم مردم به مجلس عزا حاضر شده به لوازم تعزیه‏دارى مشغول هستند”.

    روزنامه جمعه ۳ رمضان ۱۳۱۲ ه’ . ق: “این چند روزه که خبر وفات مرحوم میرزاى شیرازى اعلى‏اللّه مقامه رسید، در اغلب مساجد، علما و تجار مجالس تعزیه گرفته و مردم دکاکین را بسته، عموماً به لوازم تعزیه‏دارى مشغول و از جانب حکومت نیز اقدامات لازمه شده، هنوز هم از مجالس ختم که متدرجاً گرفته مى ‏شود باقى است”

    راپورت (گزارش) پنج شنبه ۱۱ محرم سنه ۱۳۱۳ ه’ . ق: “دیروز که عاشورا بود، عموم مردم مشغول تعزیه‏دارى و دسته‏بندى و سینه‏زنى و دعاگویى بودند. برحسب معمول سنواتى عموم دسته‏جات به میدان توپخانه آمده، لوازم سوگوارى را به عمل آورده با کمال نظم و ترتیب گذشته و ابداً خلاف نظمى به ظهور نرسید”

    اینها نمونه‏ هایى از تدین و دیندارى مردم هستند و این آئینها و شعایر که در زمان رژیم منحوس پهلوى سعى در از بین بردن آن مى‏شد، با عنایت الهى تا به حال با رونق خود باقى است و بعد از انقلاب اسلامى رنگ و جلوه خاصى به خود گرفته‏ اند.

    همچنین علماء و بزرگان زیادى از خوى ظهور کرده و با تبلیغ و تدریس و تالیف به این مذهب خدمت  کرده ‏اند فقهاء، مفسرین، شعراء، فلاسفه و… زیادى که قسمتى از آنها در بخش مشاهیر خوى ذکر خواهد شد.

    ناگفته نماند که چون این شهر از طرف غرب و شمال شرقى، آخرین شهر شیعه‏نشین مى‏باشد، همواره مورد تعدى و هجوم روس ها، ارامنه و عثمانی ها واقع شده و چندین بار در طى قرون گذشته، اشغال و به دفعات و مکرراً ویران گشته است. در جنگ چالدران خوى اشغال و تخریب شد در دوره سلطنت شاه طهماسب صفوى بعد از ویرانى حدود ۲۷ سال در دست قواى عثمانى باقى ماند و بعد از آن چندین بار از طرف امراى عثمانى دستور تخریب کلى شهر صادر شده، لکن بعد از هر بار تخریب دوباره بازسازى و به حالت اولیه برگردانده شده است. در جنگهاى ایران و روس خوى که پایگاه اصلى و تدارکاتى و فرماندهى ایرانیان بود بعد از شکست ایرانیان اشغال و بعد از عهدنامه ترکمنچاى، چند مدتى به عنوان گرو براى پرداخت غرامت جنگى در دست روسها بود. در حمله ارامنه به آذربایجان در دهه دوم قرن چهاردهم، بعد از آنکه شهر ارومیه و سلماس و توابع آنها سقوط کرده بود و ارامنه فجایع بیشمارى را نسبت به مسلمانان در آن شهرها مرتکب شده بودند و قصد تصرف خوى را داشتند، خوى جوانمردانه مقاومت کرد و علیرغم فشار شدید ارامنه جهت تصرف آن و برقرارى ارتباط بین شمال و جنوب، نتوانستند آن را تصرف کنند.

    هم اکنون خوى مهمترین شهر شیعه‏ نشین آذربایجان غربى مى ‏باشد و از این لحاظ حتى از ارومیه با اهمیت ‏تر است، اقلیت‏ هاى مذهبى (ارامنه، آشورى، یهودى و…) اصلاً در آن وجود ندارد.

 ۵ – زبان و لهجه مردم خوى

    مردم خوى به گویش ترکى آذرى سخن گفته و به لهجه فصیح حرف مى‏زنند. متأسفانه عدم تعلیم و تعلم زبان ترکى و وارد نبودن اهالى به نوشتن ترکى و اصطلاحات آن، موجب گردیده که کم کم اصطلاحات و الفاظ اصیل ترک جاى خود را به الفاظ فارسى بدهند و امروزه در محاورات عامى شاید بیش از نصف الفاظ مستعمله را لغات فارسى تشکیل مى ‏دهند. با این همه سخنرانى خطباء و مسئولین در اجتماعات و مجالس به ترکى صورت مى‏ گیرد و نوحه‏ خوانى و مرثیه‏ خوانى و شعرخوانى محلى “عاشق ها” نیز به ترکى صورت مى‏ گیرد و زبان و ادبیات ترکى، امروزه فقط به وسیله کتب اشعار ترکى نظیر قمرى، جوهرى، شهاب و… و کتابهاى داستان و شعر ترکى مانند “کوراوغلى”، “اصلى و کرم”، “قاچاق نبى” و… باقى مانده است.

 ۶ – آداب و رسوم

    آداب رایج بین مردم خوى زیادتر از آن است که بتوان همه را در اینجا ذکر کرد؛ اصولاً هر ملتى یک سلسله رسومات و آئین مخصوص به خود دارد که به آن زنده‏اند، مردم خوى نیز در شادى‏ها و غم‏ ها، مراسمى و آدابى دارند که چند نمونه بارز آن ذکر مى‏ شود:

    در ماه هاى محرم و صفر و رمضان، مردم مساجد را آماده کرده و روحانى دعوت مى‏ کنند و در مساجد حاضر شده و از کلام خطبا استفاده مى‏ کنند. مجالس نوعاً در شب برگزار مى‏ گردد ولى در ایام خاصى مانند روز تاسوعا و عاشورا و اربعین و شبهاى احیاء روزها صبح و بعدازظهر هم مجلس برگزار مى‏ گردد. چند روز به ماه محرم مانده جوانان از هنگام غروب در حالى که صفى تشکیل داده و دست همدیگر را گرفته‏اند در کوچه ‏ها راه مى ‏افتند و شعارهایى را مانند “شاه حسین، واحسین، على(ع) امام، حسن حسین(ع)، یزیدون آت گلدى قانلى خلات گلدى، بو آیدا زینب آغلار، کلثوما قره باغلار و…” سر مى‏دهند، این مراثى دو قسمت هستند، قسمت اول را فردى به نام “دسته‏ باشى” یعنى رئیس دسته بلند مى‏ گوید و قسمت دوم را بقیه افراد با صداى بلند جواب مى‏ دهند. این دسته‏ ها به نام “دسته شاخسى” معروفند، در آنها از طبل و شیپور و عَلَم و کوتل استفاده مى‏ کنند و هر چه به عاشورا نزدیک مى‏شود پرجمعیت و باشورتر مى‏ شوند و تا شب عاشورا برقرار مى‏ شود. و بعد از آن به نشانه اینکه امام حسین(ع) شهید گشته و این ها هم سپاه اویند و بعد از عاشورا دیگر سپاهى نمانده بود، تعطیل مى‏ شود.

    در روز تاسوعا هم هیئات سینه ‏زن و زنجیرزن در خیابان ها از صبح تا غروب به عزادارى مى‏پردازند و در روز عاشورا همه از صبح زود براى عزادارى به مساجد مى‏ روند و به صورت منظم. افراد عزادار هر محله‏اى از مسجد خود حرکت و زنجیر زنان در جلو و سینه ‏زنان در عقب و زنان و اطفال در عقب آنان، به طرف مقبره سید یعقوب در مرکز شهر حرکت مى‏ کنند و شهر یکپارچه صداى شیون و پارچه ‏هاى نفیس روى آن مى ‏اندازند و زنان گهواره ‏اى را به نشانه گهواره حضرت على اصغر(ع) درست کرده و روى دوش حمل مى‏ کنند و همچنین در یک سینى، شمع هایى روشن کرده و جوانه‏ هاى گندم را که مقدارى سبز شده، در وسط سینى در بشقاب قرار مى‏ دهند.

    در دهه اول محرم و سه روز بعد از عاشورا مردم، هرکدام به میزان استطاعت خود نهار، شام، صبحانه، شربت، تافتون و شیر بین عزاداران احسان مى‏دهند و در روز عاشورا قربانى جلو دسته عزاداران ذبح مى‏ کنند و مریض ها را در میان صف عزاداران قرار مى‏دهند و عزاداران براى شفاى او دعا مى‏ کنند و نیز زنان روسرى یا چادرى را براى نیتى زیر پاى عزاداران پهن مى‏کنند تا عزاداران از روى آن رد شوند و متبرک شود. بطور خلاصه مردم براى محرم و عاشورا ارزش خاصى قایلند و حرارت و شور زایدالوصفى در قلب مردم نسبت به حماسه حسینى وجود دارد، لذا از بذل جان و مال در باشکوه تر شدن مراسم عزادارى سالار شهیدان دریغ نمى‏کنند و کودک و جوان و پیر در آن شرکت مى‏ کنند.

    از جمله آداب مردم خوى این است که در عید قربان، اهالى هر محله اجتماع نموده و گاو یا گوسفندانى را به جهت قربانى ذبح مى‏کنند، سپس گوشت آن را به نسبت مساوى بین خانوارهاى محل تقسیم مى‏کنند و تمامى خانواده ‏ها از گوشت آن براى ظهر غذایى که معمولاً  کوفته تبریزى است درست مى‏ کنند.

    از دیگر آداب اهالى خوى این است که در اول عید نوروز، افراد بزرگتر به سایرین مبلغى را به عنوان تبرک یعنى اولین پولى که در این سال نصیب فرد شده، مى‏ دهند به امید آن که در آن سال کسب و کار وى، رونقى داشته باشد.

    از جمله آداب دیگرى که میان مردم خوى رایج بوده آن است که در اول فصل بهار (ماه فروردین) زنهاى محل جمع شده و “سَمَنُو”درست مى‏کنند. این غذاى مقوى که از جوانه گندم درست مى‏ شود، ابتدا هر فرد مقدارى گندم آورده و همه آنها را در آب خیس مى‏ کنند و چند روزى مى‏ ماند تا جوانه بزند، بعد از آن آنها را کوبیده و آبش را کشیده و در دیگ بزرگ مى‏ ریزند و آن قدر مى‏ جوشانند تا مثل شیره محکم شود، بعداً آن را به نسبت بین اهالى تقسیم مى‏ کنند. زنها معتقدند “سَمَنُو” متعلق به حضرت فاطمه زهرا(ع) مى ‏باشد.

    ۱-۶ چند نمونه از ضرب ‏المثل هاى رایج در السنه مردم

    ضرب المثلهاى زیادى بین مردم خوى رایج است که بیانگر افکار، روحیات و خصوصیات ادبى و قومى مى‏ باشد، چند نمونه بارز آن را با ترجمه فارسى ذکر مى‏ کنیم:

 “اوشاغى ایش دالسنا یوللا اوزون ده دوش دالیجا” بچه را دنبال کار بفرست بعداً خودت هم دنبالش برو! کنایه از اینکه بچه به تنهایى کار را انجام نمى‏ دهد.

 «پیشین آغزى اَته یتشمیر دیر مُنداردى» گربه دهنش که به گوشت نمى‏رسد، مى‏ گوید که نجس است.

 “زُورگلنده فَد پاجادان چخار” وقتى که زور آمد، فن از دریچه مى‏ گریزد. کنایه از اینکه شخص هر چند به فنون آشنا باشد در مقابل شخص زورمند و قوى نمى ‏تواند دوام بیاورد.

 “یر برک اولاندا اُوکوز اُوکوزدن گورَر” وقتى که زمین شخم زنى سفت باشد، هر کدام از گاوها کوتاهى را از دیگرى مى‏ داند. کنایه از اینکه وقتى کارى پیش نرفت و با مشکلات مواجه شد، هر کدام از دست اندرکاران تقصیر را به گردن دیگرى مى‏ اندازد.

 “ایشى وِر چورکچیه بیر دَنه ده اضافه رو” یعنى کار را به دست کاردان بده و چیزى هم اضافه بده.

 “اجوز اَتن شوباسى اولماز” از گوشت ارزان، آبگوشت درست نمى‏ شود.

“کُوپَه یاغدان اَغیرگلیر” یعنى ظرف روغن از خود روغن سنگین درمى‏ آید. در موردى که مقدمه کارى هزینه ‏اش زیادتر از سود حاصله از خود کار باشد، آن را استعمال مى‏ کنند.

    البته هر کدام از این ضرب ‏المثل ها مورد استعمال ظریف خود را دارد که اهل ظرافت مى ‏دانند و ما را مجال ذکر آنها نیست.

  ۷- مراکز علمى

    مراکز و مؤسسات علمى در هر کشور و شهرى نمودار بسیار عالى از پیشرفت و توسعه آن جامعه مى‏ باشد. منظور از مراکز علمى، کلیه بناها و ادارات و نهادهایى است که ارتباط با گسترش علم و مدنیت دارد و شامل مدارس دینى، دانشگاهها، مدارس دولتى، کتابخانه ‏ها و آموزشگاه ها مى ‏گردد. اما چون پرداختن به همه آنها مقصود اصلى ما در این کتاب نمى ‏باشد، لذا فقط به تاریخ مدارس دینى، دانشگاهها و کتابخانه ‏هاى خوى اکتفا مى‏ گردد.

  ۱-۷مدارس دینى شهر خوى

    همانطورى که قبلاً بیان شد، خوى به لحاظ موقعیت خاص در زمان‏هاى آرامش و صلح و صفا همیشه مهد ارباب علم و ادب بوده، لکن در ایام بحرانى و وقوع آشوب و کشمکش، بسیارى از آثار علمى و فرهنگى از بین رفته است. لذا ما هیچ اطلاعى از مراکز علمى و دینى قبل از قرن دوازدهم نداریم.

    در اواخر قرن دوازدهم در ایام حکومت احمدخان دنبلى، خوى باز عظمت سابق خود را کم کم بدست مى ‏آورد و دانشمندان از سراسر ایران در خوى جمع مى‏شوند. ابوالحسن جَندقى از جَنْدَق خراسان، خرد مازندرانى از مازندران، میرزا محمد على اصفهانى از اصفهان، میرزا محمدرضا هندى و سید امین کشمیرى از شبه قاره هند و سادات کوه کمر و زنوز و علمایى از طسوج در خوى جمع مى‏ شوند.

    نمونه‏ اى از این شکوفایى فرهنگى حضور ملانظر على گیلانى فیلسوف مشهور قرن دوازدهم براى تدریس در خوى است که در این شهر رساله تحفه در مباحث علم از مسایل فلسفه را تألیف مى‏ کند و در آخر آن چنین مى‏ نویسد: «قدتم بید مؤلفه الراجى عفو ربّه الرحمانى نظر على بن حسن الجیلانى جعله‏الله من ارباب التحصیل فى سنه ۱۱۹۳ فى بلده خوى من آذربایجان، صانها الله تعالى من طوارق الحدثان».

   – این کتاب همراه با رساله‏اى از آخوند ملاعلى نورى با تحقیق و تصحیح سید جلال‏الدین آشتیانى، تحت عنوان «رسایل فلسفى» توسط انجمن اسلامى حکمت و فلسفه ایران در تهران سال ۱۳۵۷ ه’ . ش. به طبع رسید

    در این دوره چند مدرسه دینى مشهور در خوى ایجاد شده که عبارتند از:

۱مدرسه نمازى

    این مدرسه در حدود سال ۱۲۰۰ ه’ . ق. توسط حاج محمد، داماد شیخ محمد نمازى براى محل تدریس وى ایجاد گردید و تابحال نیز پابرجا و فعال مى ‏باشد. بناى اولیه این مدرسه یک طبقه و چوب پوشش بوده و تقریباً ده حجره مسکونى داشته است. در سال ۱۲۹۶ ه’ . ق. به همت مرحوم حاج ابراهیم بن زین‏العابدین مشهور به نواده بیت‏الله، تجدید بنا شده و با آجر طاق‏بندى و دو طبقه تحتانى و فوقانى و داراى سى حجره مسکونى شده سنگ نوشته‏ اى که تاکنون باقى مانده و در زیر زمین مدرسه نصب شده چنین است:

«هو، اتباعاً لمرضاه الله و رجاءً لما هو خیر عنده که فرموده و الباقیات الصالحات خیر عند ربک ثوابا این زمان فیروزنشان عهد خدیو دوران… ناصرالدین شاه قاجار دامت دولته، بنده فقیر ابن المرحوم آقا زین‏العابدین الحاج ابراهیم الشهیر بنواده بیت‏الله از بناى مدرسه پرداخت سنه ۱۲۹۶».

    بعد از آن به خرج مرحوم حاج یحیى سلماسى و مباشرت مرحوم آیت‏الله حاج سید على اصغر صادقى و مرحوم حجت‏الاسلام حاج شیخ على مجتهدى بناى این مدرسه تعمیر گردیده است.

    بعد از پیروزى انقلاب اسلامى ایران، به امر حضرت امام خمینى «قدس سره» و کمک و مساعدت علماى محل، این مدرسه تجدید بنا گردید و در سال ۱۳۶۳ ه’ . ش. برابر با ۱۴۰۸ ه’ . ق. بناى آن اتمام یافت این بنا داراى پنج طبقه و حدود چهل حجره مسکونى و داراى تجهیزات کامل مى ‏باشد سالانه حدود چهل تا پنجاه نفر طلبه، تحصیلات مقدماتى را تا اتمام لمعتین در این مدرسه طى کرده تا جهت ادامه تحصیلات عالى روانه حوزه علمیه قم شوند. بزرگان زیادى در این مدرسه تحصیل نموده و درجات عالیه علم و عمل را پیموده‏اند از جمله: حضرت آیهالله العظمى حاج سید ابوالقاسم خویى (قدس سره)، شهید آیهالله حاج میرزا ابراهیم دنبلى خویى، حکیم و فیلسوف مشهور ملاعبدالله زنوزى، علامه میرزا محمد حسن زنوزى، حاج میرزا حبیب‏الله هاشمى خوئى صاحب شرح نهج ‏البلاغه و صدها عالم برجسته و مبرز دیگر که تعدادى از آنها در بخش مشاهیر خوى ذکر خواهید گردید.

  • هم اکنون این مدرسه زیر نظر امام جمعه محترم شهر حضرت آیت‏الله نجمى دام ظله و مدیریت حضرت مستطاب حجهالاسلام و المسلمین حاج سید محمد موسوى دامت ‏برکاته اداره مى‏ گردد.

۲- مدرسه خان

    این مدرسه در سال ۱۲۰۸ به دستور حسینقلى خان دنبلى حاکم خوى جهت تدریس علامه میرزا محمد حسن زنوزى بنا گردید و در کنار آن مسجدى نیز به نام مسجد خان احداث شد این مدرسه در سال ۱۳۵۱ ه’ . ق. تخریب و در محل آن اداره نظمیه ایجاد گردید و حتى مصالح ساختمانى مدرسه را در ساختمان نظمیه به کار بردند.

۳- مدرسه شفیعیه

    این مدرسه در سال ۱۲۴۶ ه’ . ق. توسط حجت ‏الاسلام والمسلمین حاج میرزا محمد شفیع خوئى اصفهانى تأسیس گردید، مرحوم میرزا عبدالرسول زنوزى متخلص به فنا سال تأسیس آن را در ضمن قصیده‏اى مطابق جمله »باب علم و کمال مفتوح است« به حساب ابجد آورده است. این مدرسه بعداً تخریب و فعلاً در محل آن اداره اوقاف مستقر مى‏باشد، اما مسجد مدرسه بنام مسجد شفیعیه در کنار آن پابرجا مى‏ باشد.

۴- مدرسه حاج آقا حسین امام جمعه

    این مدرسه توسط امام جمعه خوى، شیخ حسین بن ملا حسن خوئى در کنار مسجدى که پدرش به نام مسجد ملاحسن تأسیس کرده بود، در سال ۱۲۰۵ ه’ . ق. ایجاد گردید وتحت تولیت وى اداره مى‏شد. در زمان رژیم طاغوت ساختمان آن را به مؤسسه فرهنگى تبدیل کردند.

۲-۷ دانشگاههاى خوى

    قبل از انقلاب در خوى تنها یک واحد از دانشگاه وجود داشت و یک دانشسراى تربیت معلم نیز دایر بود. بعد از انقلاب اسلامى دانشگاه پیام نور، دانشگاه آزاد اسلامى در خوى تأسیس و قسمتى از دانشکده پزشکى دانشگاه ارومیه نیز به خوى منتقل گردید، و ضمن گسترش دانشسراى تربیت معلم پسرانه، مرکز تربیت معلم دخترانه نیز تأسیس گردید. هم اکنون دانشگاه آزاد اسلامى خوى یکى از واحدهاى بسیار فعال علمى شهر بوده و داراى کتابخانه مجهزى نیز مى‏ باشد.دانشگاههای غیر انتفاعی و دانشگاه علمی کاربردی نیز در چند سال اخیر به چرخه آموزشی شهرمان اضافه شدند.

۳-۷  کتابخانه‏ هاى خوى

    در خوى چند کتابخانه عمومى و اختصاصى وجود دارد که عبارتند از:

 ۱کتابخانه عمومى وابسته به کتابخانه ملى ایران

    این کتابخانه در سال ۱۳۵۳ ه’ . ش. در محل قبرستان آقا ابراهیم احداث شد و امروزه موزه خوى هم در کنار آن قرار دارد. با رونق و ترقى خوى و افزایش جمعیت آن، امروزه ساختمان این کتابخانه به هیچ وجه پاسخگوى نیاز دانش‏ پژوهان و دانشجویان و دانش‏آموزان مشتاق علم و دانش نمى‏ باشد. این کتابخانه تعداد قابل توجهى کتاب چاپى دارد که متأسفانه به علت نداشتن مخزن، تعداد زیادى از آنها در انبار نگهدارى مى‏ شود و حدود چهار نسخه خطى دارد.

  • ریاحى، محمد امین، تاریخ خوى، ص ۲۱۸.

 ۲-  کتابخانه مدرسه نمازى خوى

    این کتابخانه در سال ۱۳۷۰ ه’ . ق. در مدرسه نمازى خوى تأسیس گردید و اکثر کتب آن از طرف علما و افراد خیّر محل وقف شده است. هم اکنون این کتابخانه داراى دو مخزن مى‏باشد، مخزن کتب چاپى متجاوز از ده هزار عنوان کتاب که در موضوعات مختلف علوم اسلامى، تفسیر، حدیث، فقه، اصول، فلسفه و عرفان و کلام و… را شامل است و مخزن کتب خطى شامل هشتصد نسخه خطى در بیش از دو هزار عنوان که از نفیس‏ ترین کتابخانه‏ هاى خطى آذربایجان مى‏ باشد. فهرست این کتب توسط نویسنده به طور تفصیلى در چهارصد صفحه تهیه و تنظیم شده است که انشاءالله به طبع خواهد رسید. در این کتابخانه نسخه‏ هاى نفیس و در بعضى موارد منحصر به فرد در فرهنگ و علوم اسلامى، نگهدارى مى‏شود.

    علاوه بر این دو کتابخانه، کتابخانه ‏هاى دیگرى مانند کتابخانه مقبره و کتابخانه مسجد سرهنگ شهانق نیز در خوى وجود دارد، لکن فاقد سرویس ‏دهى و ساختمان اختصاصى مى‏ باشند.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دیدگاه شما